مقابله با سرکوب و پیش روی در میانۀ سرکوب ـ باب آواکیان

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

متن زیر، فصلی از بخش دوم کتاب «پرنده نمی تواند تمساح بزاید اما انسان می‌تواند به افق‌های دور پر بکشد» است. در این جا، باب آواکیان در مورد معضل سرکوب نیروهای انقلابی و توده ها به دست نیروهای طبقۀ حاکمه و ضرورت مقابله با سرکوب به عنوان بخشی از نبرد برای ساختن جنبشی برای انقلاب، صحبت می کند. هرچند تمرکز سخنان وی بر آمریکا و امپریالیسم آمریکا است، اما سرکوب نیروهای انقلابی و توده های مردم بخشی لاینفک از عملکرد همه دولت های ارتجاعی است و ضرورت مقابله با سرکوب و سربلند کردن دوباره در پسِ هر سرکوب و یافتن راه های پیشروی از دل سرکوب ها، از ضرورت های حیاتی هر انقلاب است.

همه تاکیدات از مترجم است. بخش اول این اثر به فارسی در وبسایت cpimlm.org موجود است و بخش دوم، نیز به فارسی منتشر می شود. کل سخنرانی به انگلیسی در سایت زیر قابل دسترس است.

revcom.us

قبل از رسیدن به بخش نتیجه گیری می خواهم چند کلامی در مورد مقابله با سرکوب و پیشروی در حین سرکوب بگویم. سرکوب و در واقع تشدید آن، بخشی اجتناب ناپذیر از تشدید تضادها خواهد بود که در جامعۀ آمریکا و در سطح جهان به طور کلی در جریان است. اگر تشدید تضادها در واقع به بحران انقلابی برسد این سرکوب شدیدتر نیز خواهد شد.

سرکوب، متوجه همۀ جنبش ها و نیروهای سیاسی جدی اپوزیسیون و مقاومت در مقابل تداوم اعمال جنایتکارانۀ طبقه حاکمه خواهد بود – چه در داخل و چه در سطح بین المللی. سرکوب متوجه آن بخش هایی از توده ها خواهد شد که نمایندگان و کارگزارانِ مجرب تر طبقه حاکمه آنان را به عنوان نیروهایی برآورد می کنند که به طور بالقوه و جدی در ضدیت با حاکمیت و نظام شان هستند. این سرکوب را حتا زمانی پیش خواهند بردکه هنوز در میان این توده ها، مخالفت و مقاومت سیاسی جدی و آگاهانه شکل نگرفته است. همان طور که قبلا گفتم امروز در آمریکا، یک نوع جنگ ضد چریکی علیه قشرهای پایین مردم پیش برده می شود در شرایطی که هنوز هیچ جنبش چریکی در میان آن ها وجود ندارد.

این تشدید سرکوب شکل فشردۀ ویژه ای را علیه حزب ما به خود خواهد گرفت. به  خصوص هر چه بیشتر کار ساختن جنبشی برای انقلاب را جلو ببریم شاهد این تشدید خواهیم بود. و این امر، پتانسیل برقراری پیوند گسترده و قدرتمند با توده ها به ویژه قشرهای پایین جامعه و هم چنین دیگر اقشار مردم را نشان می دهد. تشدید سرکوب و حملات، هم از سوی بازوان رسمی دولت امپریالیستی خواهد آمد و هم از سوی نیروهای ضد انقلابی که آگاهانه با بخشی از طبقه حاکمه در ائتلاف هستند (ممکنست سخت و دردناک باشد اما باید بدانیم که ممکن است با برخی حملات مواجه شویم که به طور عینی به طبقۀ حاکمه و تشدید سرکوب آن خدمت می کند ولی ممکن است از سوی نیروهایی صورت بگیرد که حتا ظاهر «مترقی» و «انقلابی» یا «کمونیستی» دارند اما در حقیقت دارای روشی ضد انقلابی هستند.) اگر کاملا این معضل را نبینیم و در حل آن نکوشیم، از نقطه نظر استراتژیک و در چارچوب استراتژیک خط و اهداف انقلابی-کمونیستی مان، به معنای آن خواهد بود که در این مورد جدی نیستیم و در مورد آن چه باید جدی باشیم، جدی نیستیم. در این صورت، نه تنها در پاسخ به مصاف هایی که مقابلمان هست ناکام خواهیم ماند بلکه به احتمال زیاد در شرایطی که اوضاع اجازۀ یک گشایش کیفی را می دهد، موفق به آن نخواهیم شد. برعکس، به جای ایجاد گشایش کیفی ممکن است درهم شکسته شویم و در شرایطی که اوضاع به طور کیفی در حال حاد شدن است، توده ها به اساسی ترین وجه بدون رهبری بمانند و موجب آن شود که در یک وضعیت حاد شکست بخورند که بُرد و باخت و پیامدهای هر یک بسیار بالا و خطیر است، و مایوس شوند و انقلاب دچار یک عقب گرد حقیقتا نابودکننده شود. در این صورت، تاثیرات آن تا مدتها نه فقط در این کشور بلکه واقعا در کل جهان، احساس خواهد شد. به خاطر همه این دلایل، ما باید در واقع خود را مصروف آن کنیم که به شکلی بسیار متمرکز، جدی و به طریقی مصمم و علمی به این تضاد و ابزار آن بپردازیم – هم در عرصه مفهوم سازی تئوری/استراتژی و هم در پراتیک تا نه تنها بقا بیابیم بلکه به طور مکرر از درون سرکوب سربرآوریم و سازماندهی ضروری را انجام دهیم؛ از جمله به موازات این که اوضاع به طور کیفی تشدید می شود، نه تنها بقا یافته و از سرکوب دوباره سربلند کنیم بلکه در مواجهه با سرکوب و از دل سرکوب، در زمینه ساختن جنبش برای انقلاب و پیشبرد آن به سمت اهداف استراتژیک، پیشرفت کنیم.

یک حقیقت عمیق آن است که مقابله با سرکوب و باز کردن راه برای پیشروی از دل سرکوب تشدید یابنده، در گروی به رسمیت شناختن و عمل کردن بر مبنای این واقعیت است که دولت، با وجود تمام دم و دستگاه انتخاباتی و مناسک دموکراسی که ممکن است در هر برهه زمان داشته باشد، اما در واقع یک دموکراسی بورژوایی است؛ دموکراسی ای است که در چارچوبۀ حاکمیت طبقه بورژوا (سرمایه داری) و طبق منافع آن عمل می کند؛ و ماهیت درونی و محتوای اساسی این دموکراسی بورژوایی عبارتست از دیکتاتوری بورژوایی و انحصار بر قدرت سیاسی و به نیابت از سوی طبقه حاکمه سرمایه داری، در انحصار بر نیروهای مسلح و اعمال خشونت «مشروع» فشرده می شود. در تجربۀ این کشور و در سراسر جهان به وضوح و بارها نشان داده شده است که، نمایندگان سیاسی و کارگزاران طبقۀ حاکمه برای حفظ و تقویت دیکتاتوری شان و به ویژه در رویارویی با هر نوع چالش مهم (حتا در رویارویی با هر چیزی که فکر می کنند پتانسیلا یک مانع و معضل جدی) در برابر این دیکتاتوری و سیستمی است که توسط آن اعمال می شود، حاضرند این دیکتاتوری را توسط بی رحمانه ترین و جنایتکارانه ترین ابزار پیش برند.

بنابراین ما باید با تاثیرات استراتژیک این بُعد از مساله دست و پنجه نرم کنیم. هم امروز و هم با نگاه به تشدید بیشتر مسائل در آینده ای که احتمالا دور نیست، باید بگویم توجه سیستماتیک به این مساله و پیشرفت های جدی در مواجهه با آن و  تکامل ابزار لازم برای حل آن، تاثیرات زیادی در پیشرفت در ساختن جنبشی برای انقلاب خواهد داشت. در غیر این صورت، به واسطۀ «خودرویی رویزیونیستی» هدف ساختن جنبشی برای انقلاب را کنار خواهیم گذاشت یا به خاطر اقدامات طبقۀ حاکمه آن را ول خواهیم کرد و یا هنگام تلاش برای انجام آن، دچار شکست خواهیم شد.

یکی از تظاهرات برجستۀ رویزیونیسم و سوسیال دموکراسی (سوسیالیسم یا کمونیسم در اسم اما دموکراسی بورژوایی یا با توهمات بورژوا دموکراتیک حرکت کردن) را در عرصۀ تشکیلاتی و در رابطه با مقابله با سرکوب می توان دید: این که انقلابیون چه استانداردهایی را به کار می برند و چگونه عمل می کنند؛ آیا این واقعیت را جدی می گیرند که این دموکراسی یک دموکراسی بی طبقه نیست بلکه دارای طبقه حاکمه ای است که دیکتاتوری اعمال می کند و مفاهیم آن چیست؟

امپریالیست های آمریکایی فقط در برخی نقاط جهان نیست که دست به اعمال دهشت آور می زنند. برخی بورژوا-دموکرات های خوش قلب و خوش نیت، فکر می کنند حاکمان این کشور فقط در کارهایشان در کشورهای جهان سوم، شرور و پلید هستند. خیر! آن ها ماهیتا شرور و پلید هستند. این روش آن ها در پاسخ به هر نوع چالش واقعی است یا حتا چالش های بالقوه که هنوز به فعل در نیامده اند. آن ها بسیار پیش از آن که چالشی به فعل درآید، در مقابل هر چیزی که به طور بالقوه «پایگاه قدرت خانگی» آنها را به خطر بیندازد، عمل می کنند. بنابراین، خط تمایز اساسی این است: آیا آدم این واقعیت را درک کرده و بر مبنای آن عمل می کند یا آن قدر در توهمات بورژوا-دموکراتیک غرق شده است که نمی تواند این مساله را تشخیص دهد. یا نمی خواهد تشخیص دهد.

پس، این عرصۀ دیگری است که باید در مورد آن دست به مبارزه ایدئولوژیک جدی زد. اما این نیز باید تحت هدایت یک روش و رویکرد علمی و صحیح نسبت به این معضل و  در چارچوبۀ اقدام در این زمینه در انطباق با ضرورت توجه هرچه بیشتر انجام شود و گشایش های بیشتری در رابطه با دست و پنجه نرم کردن با سرکوب به وجود آید — هم در رابطه با خصلت سرکوب گر طبقه حاکمه به طور عام و هم دینامیک های تشدید سرکوب که باید به موازات تشدید تضادها انتظارش را بکشیم.

نکته نهایی در مورد مساله سرکوب: اگر در رابطه با بُعد مهم مقابله با سرکوب و پیشروی از دل سرکوب و در مواجهه با سرکوب کار به درستی انجام شود؛ اگر در درک صحیح خط به طور کلی و کاربست صحیح و قدرتمند آن با تاثیرگذاری حداکثری در هر مقطع، کار به درستی انجام شود؛ اگر بر اساس این خط، گشایش ها و پیشرفت های مهم در ساختن جنبشی برای انقلاب بشود؛ آن گاه حتا ممکن است موفقیت در عقیم گذاشتن سرکوب توده ها و نیروهای انقلابی و حتا به شکست کشیدن آن، منجر به یک بحران انقلابی شود یا حداقل می تواند یک عامل بسیار مهم در به وجود آوردن بحران انقلابی باشد. اگر به معنای وسیع تر و با احتساب تحولات عینی کلی، اوضاع از زاویه تشدید تضادها به نقطه معینی رسیده باشد و در همان حال فعالیت بر اساس درستی پیش برده شده باشد، از جمله در جبهه مقابله با سرکوب و آموختنِ این که در مواجهه با سرکوب و از دل آن چگونه پیشروی کنیم، این اتفاق می تواند بیفتد. درهر حال، پیشبرد فعالیت انقلابی همه جانبه، و مقابله با سرکوب به مثابه بخشی حیاتی از این امر و یاد گرفتن این که چگونه از دل سرکوب پیشروی کنیم، به تکامل نهاییِ یک وضعیت انقلابی، به توانمند شدن پیشاهنگ، به جلب توده های مردم در شمار روزافزون حول پرچم پیشاهنگ، و رسیدن به بهترین موقعیت در استفاده از چنان شرایطی جهت دست زدن به مبارزۀ تا به آخر و پیروزی، خدمت خواهد کرد. از طرف دیگر، بدون پاسخ دادن به این چالش، هیچ دورنما و شانسی برای انقلاب کردن نخواهد بود حتا اگر شرایط برای چنین انقلابی مساعد شود. این است اهمیت بنیادین و خطیر مساله.