سناریوهای ۲۰۲۴ (نمای کلی) در آمریکا و چالش ها

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

باب آواکیان، رهبر انقلابی، مولف کمونیسم نوین

۸ ژانویه ۲۰۲۴

با نگاهی به آینده، در طول سال جاری — به ویژه از آنجا که همه چیز احتمالاً و تا حد زیادی حول انتخابات ۲۰۲۴ گره خواهد خورد—لازم است سناریوهای زیر را (که نه تنها ممکن اند، بلکه به طور واقع بینانه ممکن اند) پیش بینی کنیم. این پیش بینی معنای انتزاعی ندارد. بلکه، به‌ویژه از نظر ضرورت و چالش‌هایی که در جریان تکامل اوضاع در رابطه با نیاز عاجل به تجدید قطب بندی در خدمت انقلاب، با آنها مواجه خواهیم شد، لازم است. 

* دموکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز می‌شوند و جمهوری‌خواهان از پذیرش نتایج، با هر پیامدی که داشته باشد، امتناع می‌کنند.

*جمهوری خواهان به طور «مشروع» یا حداقل به شکلی که حکم به «قانونی» بودن آن داده شود، پیروز می شوند. این بدترین سناریو است. از یک جنبه، این سناریو، نیاز به مقابله و فائق آمدن بر گرایش خود به خودی در میان مخالفان جمهوری خواهان فاشیست که خواهند گفت «هیچ کاری نمی توان کرد» («چه کار می توانید بکنید؟») به وجود می آورد و باید عدۀ قابل ملاحظه ای از آنان را از این گرایش برگرداند.  در همان حال، بسیار محتمل است که همراه با نارضایتی توده ای، شاهد خیزش «خودجوش» اپوزیسیون و نیروهای سازمان یافته متفاوت در میدان باشیم که بخواهند اوضاع را به جهت دیگری ببرند– پدیده ای که در سند «انقلاب – شالوده ها را آماده کنیم برای حرکت برای همه چیز، با شانس واقعی در پیروز شد: جهت گیری استراتژیک و رویکرد عملی» در مورد آن صحبت شده (و در زیر به اختصار نقل شده).

*انتخاباتی انجام نشود – همراه با آشوب و هرج و مرج و غیره که این سناریو را همراهی خواهد کرد. 

یک بار دیگر، در رابطه با تمام این سناریوها (و دیگر سناریوهای ممکن)، چالش عبارت از این خواهد بود: تجدید قطب بندی برای انقلاب. (در این رابطه، مهم است که هرگونه توهم را دور بریزیم و به خاطر داشته باشیم که به ویژه اگر جمهوری خواهان فاشیست انتخابات را ببرند، کسانی خواهند بود که ممکن است شما انتظار داشته باشید که مخالف فاشیست ها باشند اما در عوض به اردوی آنها خواهند پیوست – از جمله بخشی از توده های تحت ستم. و این از زاویه ای دیگر، تاکید دوباره ای است بر اهمیت حیاتیِ تجدید قطب بندی برای انقلاب، از طریق مبارزه ایدئولوژیک شدید، همچنین عمل کنکرت، در تمام طول راه، همچنین به طور خاص در آن شرایط خاص).

این امر، تاکید خاصی می گذارد بر بحث زیرین (از نکته دوم) در سند «انقلاب – شالوده ها را آماده کنیم برای حرکت برای همه چیز، با شانس واقعی در پیروز شد: جهت گیری استراتژیک و رویکرد عملی»: در شرایط بحران همه جانبه، زمانی که کل جهت گیری جامعه زیر سوال می رود، گرایش ها و نیروهای سازمان یافته متفاوتی وجود خواهند داشت که می خواهند امور را در جهت های مختلف ببرند. جمهوری خواهان فاشیست، هدفشان کسب قدرت (یا تحکیم آن) برای برقرار کردن شکل عریان تری از حاکمیت ستم گرانه و جنایتکارانه خواهد بود بدون آن که بخواهند آن را پشت «دموکراسی، ازادی و عدالت برای همه» بپوشانند. کسان دیگری مانند رهبران حزب دموکرات خواهند بود که تلاش خواهند کرد این سیستم جنایتکارانه ستم را در همان شکل «سنتی» حفظ (یا احیاء) کنند. توده های مردمی خواهند بود که خواهان تغییر پایه ای در جهت مثبت هستند اما افکار مختلفی در مورد این که آن تغییر چیست خواهند داشت. به احتمال زیاد برخی نیروهای سازمان یافته خواهند بود با ادعای داشتن هدف یک نوع تغییر «مترقی» — حتا برخی خود را «انقلابی» یا «سوسیالیست» خواهند خواند – در حالی که در واقع برنامه هایشان صرفا تقویت کننده سیستم موجود بوده و مردم را در اسارت آن نگاه می دارد. 

کسانی که در شمار روزافزون به سمت انقلاب جذب می شوند، باید رهبری شوند تا درک روشنی کسب کنند که برای تعیین کل جهت اوضاع  لازم است، در میانۀ یک بحران حاد، دست به مبارزه قدرتمندی بزنیم و در موقعیتی باشیم که دست به چنین مبارزه ای بزنیم تا بتوانیم اوضاع را به سمت تنها راه حل مثبت واقعی برانیم: یک انقلاب واقعی و حقیقتا رهایی بخش.

هر کاری که از این جا به بعد می کنیم باید ایجاد پایه برای این انقلاب باشد.

این امر بر اهمیت مطلب زیر تاکید می کند: 

همه چیز وابسته به تولید یک مردم انقلابی از میان رنجدیده ترین مردم تحت ستم و تمام بخش های جامعه ، ابتدا هزاران نفر و سپس در شمار میلیونی باشد که از همان ابتدا و به طور سیستماتیک باید، به مثابه یک نیروی انقلابی قدرتمند، با افق سراسری، تاثیرگذار بر تمام جامعه و تغییر دهندۀ مختصات نگرش توده های مردم به وقایع و واکنش نهادهای مختلف،سازماندهی شوند. از هم اکنون، همه چیز باید متمرکز بر تولید این نیروی انقلابی سازمان یافته باشد. 

لازم است درک کنیم، حتا اگر در ابتدای یک بحران که توسط یکی از سناریوهای بالا (و یا برخی دیگر سناریوها) نمایندگی شود، هنوز مردم انقلابی در شمار میلیونی به وجد نیامده باشد، چالش و مسئولیت ما این است که با تمام قوا در چنان شرایطی، و در «وسط تندبادهای» بحران برای به وجود آوردن مردم انقلابی تلاش کنیم. یعنی، دقیقا، در بحبوبۀ آن شرایط حاد، مسئولیت پولاریزه (قطب بندی) کردن را برعهده بگیریم. اظهارات زیر از لنین (که بخشی از مشاهدات دیگر او می باشد که در زیر نقل شده است) نه تنها قابل کاربست در رابطه با اوضاع کنونی است، بلکه به ویژه وقتی که همه چیز به غلیان درآید کاربست دارد: «مردم در یک هفته بیشتر از یکسالِ عادی زندگی آرام، می آموزند».  

این نکته مرتبط است با امکان جذب «فشرده» توده ها به انقلاب، حتا در شمار میلیونی، در شرایط سرعت گرفتن تشدید تضادها، وقتی که تمام جهت گیری جامعه، به طور فوری و مقابل پا، مورد نزاع قرار می گیرد — حتا زمانی که در میان مدت، نزاع اصلی میان نیروهایی است که هیچ یک انقلابی نیستند و در شرایطی که درست قبل از آن، جذب توده ها به سمت انقلاب یک احتمال دور یا حتا غیر ممکن به نظر می آید.

با این وجود، این نکته، به هیچ وجه، ذره ای از اهمیت و اضطرار عظیمِ این مساله کم نمی کند که باید هرچه سریع تر و زودتر، شمار میلیونی از مردم انقلابی را به میدان آوریم تا در شرایطی که اوضاع حادتر می شود و به احتمال زیاد، بحران به طور جهش وار تشدید خواهد شد، بتوانیم در بهترین موقعیت ممکن برای تاثیر گذاری بر روند وقایع قرار بگیریم. عریان تر بگویم، نکته بالا، «دعوت» به توجیه زیر نیست: «خوب اگر قبل از این که جامعه و جهت آینده اش کلا “بی صاحب” شود ما یک مردم انقلابی را اول در هزاران و بعد میلیون ها را آماده نکرده ایم، حداقل بعد از رسیدن آن اوضاع می توانیم برای این کار تلاش کنیم.» خیر! و بازهم خیر! نیاز اضطراری هست که اکنون گشایش هایی را ایجاد کنیم که نتیجه اش می تواند به میدان آوردن یک چنین مردم انقلابی قبل از و در دوره منتهی شونده به اوضاعی که «همه چیز روی خط اول برد و باخت» قرار می گیرد، باشد. در غیر این صورت، شانس قرار گرفتن در موقعیت «تعیین جهت گیری همه چیز» به سمت مثبت و حل انقلابی اوضاع، به مقدار بزرگی تقلیل خواهد یافت.  

نکته این است: از این جا به بعد، همه چیز باید در خدمت آن قرار بگیرد که در عمل چنین امری را محقق کنیم (به میدان آوردن مردم انقلابی، ابتدا در شمار هزاران و سپس میلیون ها، در یک بازه زمانیِ «فشرده»، قبل و در دورۀ منتهی به شکل گیری اوضاعی که «همه چیز در معرض برد و باخت» قرار می گیرد. اگر با وجود تمام تلاش هایمان در تحقق این هدف موفق نشویم، آنگاه (و فقط آنگاه)، تاکید باید شیفت کند روی جامۀ عمل پوشاندن به این هدف در شرایطی که «همه چیز روی خط اول برد و باخت» قرار گرفته است، و تماما با جهت گیریِ قرار گرفتن در موقعیتی حرکت کنیم که برویم برای همه چیز و شانس واقعی پیروزی داشته باشیم. 

****

نکته زیر از لنین در مقاله «درس های انقلاب» (تابستان ۱۹۱۷) است که برای اوضاع کنونی و به طور کلی در رابطه با درک چالش های و امکانات ارائه شده توسط «دوران نادر» اهمیت دارد.

هر انقلاب به معنای چرخش تند در زندگی شمار وسیعی از مردم است. اگر اوضاع برای چنین چرخشی پخته نباشد، هیچ انقلابی نمی تواند رخ دهد.  و همانطور که هر چرخشی در زندگی یک فرد چیزهای زیادی به او می‌آموزد و تجربیات غنی و استرس عاطفی زیادی را به ارمغان می‌آورد، انقلاب نیز به کل مردم در یک زمان کوتاه درس‌های بسیار غنی و ارزشمندی می‌دهد.

در طول یک انقلاب، میلیون ها و ده ها میلیون نفر در یک هفته بیشتر از یک سال زندگی معمولی و خواب آلود [خواب آلود] یاد می گیرند. زیرا در زمان یک چرخش شدید در زندگی کل مردم به ویژه مشخص می شود که طبقات مختلف مردم چه اهدافی را دنبال می کنند، چه توانایی هایی دارند و از چه روش هایی استفاده می کنند.

به همان اندازه که این اظهارات لنین مهم و به طور قطع مربوط به اوضاع هستند، اما نباید آنها را به صورت مکانیکی فهمید. برای مثال، انقلاب در چین مسیر بسیار متفاوتی را نسبت به روسیه دنبال کرد. در عین حال، در رابطه با انقلاب چین هم، آنچه لنین در اینجا نوشته است کاربست دارد. از جمله این نکته اساسی که «هر انقلاب به معنای چرخش شدید در زندگی تعداد زیادی از مردم است.» نکته قابل توجه این است که تهاجم و اشغال چین توسط امپریالیسم ژاپن قطعا «یک چرخش شدید در زندگی تعداد زیادی از مردم» بود. باز هم نکته این است که این مباحث را به صورت زنده و نه مکانیکی درک کنیم.

این امر در مورد آخرین بخش بیانیۀ لنین نیز صدق می کند: به عنوان یک نکته از درک کلی، و موضوعی که ارتباط خاص و شدید با وضعیت کنونی ما دارد، این بخش از این بیانیه لنین نباید به این معنا تفسیر شود که در چنین زمان هایی «اهداف طبقات مختلف»  به‌طور خود به خودی مشخص می‌شود. بلکه، باید این طور فهمید که در چنین زمان هایی، بیشتر از «زمان‌های عادی» مبنایی به وجود می آید که از طریق تحلیل علمی – و همچنین از طریق تبلیغ و ترویج مبتنی بر تحلیل علمی – اهداف آنها را روشن کنیم. و در چنین مواقعی (مانند، امروز) این کار باید نافذ و قانع کننده باشد و به طور فزاینده ای برای توده های وسیع مردم قابل فهم باشد. 

با در نظر داشت این اخطارها، باید گفت که این بیانیۀ لنین بسیار مهم و مرتبط با اوضاع کنونی است.