نه به ارتجاع شیخ و شاه! پیش به سوی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

سرسخن نشریه آتش شماره ۱۲۸ تیر ۱۴۰۱

فرایند سرنگون کردن یک رژیم، باید شامل درهم شکستن تلاش آلترناتیوهای کهنۀ گوناگون برای حفظ اساس همان نظم کهنه با شکل و شمایل دیگر هم باشد. در غیر این صورت، فاجعه ای مانند سال ۵۷ تکرار می شود که سقوط ارتجاعِ مغلوب (ارتجاع شاه) به ناکام ماندن فرایند انقلاب و روی کار آمدن ارتجاعِ شیخ منتهی شد. نظام سلطنتیِ که نمایندۀ منافع سرمایه داران و بزرگ مالکان و سرمایه داری امپریالیستی بود، جای خود را به جمهوری اسلامی داد. اما فاشیسم اسلامیِ به قدرت رسیده هم «دولت سرمایه داری وابسته به امپریالیسم را در شکلی جدید و تحت رژیمی جدید بازسازی کرد و تداوم بخشید» (مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران. ۱۳۹۶: ۲۰)

این قاعده امروز هم وجود دارد. به میزانی که نظام جمهوری اسلامی به ورطۀ سقوط و سرنگون شدن رانده می شود، مرتب از درون نظم کهنه و بازیگران متفاوتش که با یکدیگر تخاصم شدیدی هم دارند، آلترناتیوهای گوناگون پیش گذاشته می شوند. سخنرانی خرداد ماه رضا پهلوی، تبلیغات وسیع جریانات و رسانه های حامی و مبلغ او و واکنش های موافقان و مخالفان وی را در این کادر و بستر باید تحلیل کرد. رضا پهلوی با همان نوع عوام گرایی (پوپولیسم) مشابه خمینی در سال ۵۷ که می گفت «همه با هم»، از «اتحاد برای نجات ایران» گفت. پیامِ «اتحاد همه با همی» خمینی دو معنا داشت: تا آن جا که به توده های کارگر و دهقان و مردم فقیر حاشیه مربوط می شد، دادن وعده های رفاه در زمین و بهشت در آسمان بود. و تا آنجا که به نهادهای نظامی و امنیتی رژیم گذشته مربوط می شد، این بود که حول برنامۀ بورژوایی و اسلام گرای رژیم جدید متحد شوند.

منظور رضا پهلوی هم از «اتحاد برای نجات ایران» وعده های عوامفریبانه به ده ها میلیون کارگر و زحمتکش و بیکار و جوان بدون آینده است و همچنین فراخوان به سپاه و ارتش و بسیج و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی است تا حول برنامه و رژیم و اهداف او که افق و برنامۀ بخشی از طبقه سرمایه داران بیرون از قدرت است، متحد شوند. هیاهوی شبکه های ماهواره ایِ و دست راستی مثل ایران اینترنشنال و من و تو در انعکاس و بزرگ نمایی شبانه روزی «فرمایشات ملوکانۀ شاهزاده» با این هدف است که هر جور شده ردای رهبری و منجی گری را به تن اوبپوشانند. اما مسالۀ مهم این است که تا زمانی که قدرت های امپریالیستی آمریکا، اتحادیه اروپا، چین و روسیه – یا دست کم بخشی از آن ها از رضا پهلوی یا هر شخص و جریان و گروه راست و بورژوایی دیگری حمایت نکنند، آن ها تبدیل به آلترناتیو نخواهند شد. همان طور که ائتلاف اسلام گرایان و ملی مذهبی ها تحت رهبری خمینی، تنها بر بستر تصمیم گیری های جهانی تبدیل به «آلترناتیو» شد و آمریکا، کشورهای اروپای غربی و ژاپن راه را برای قدرت گیری خمینی و اسلامگرایان باز کردند. البته صحنۀ سیاسی امروز جهان بسیار پیچیده تر و پر آشوب تر از سال ۵۷ است و آن چه در رابطه با خمینی و دارودسته اش رخ داد، الزاما برای شازدۀ پهلوی به عنوان «آلترناتیو آینده» قابل تکرار نیست. به ویژه آنکه قدرت های امپریالیستی که باید پشت این «آلترناتیو»ها را گرفته و آن ها را غسل تعمید دهند، خود درگیر در رقابت های حاد بر سر کسب نفوذ در آیندۀ ایران هستند.

اما مهمترین استدلال و «نقطه قوت» این قبیل تریبون های راست و ارتجاع سلطنتی در معرفی رضا پهلوی به عنوان آلترناتیو مقبول، ظاهربینی و سطحی نگری ای است که در میان بخشی از جامعه فراگیر و شایع است. منظور گرایش تجربه گرایانه ای است که درجۀ حاد و غول آسای فقر و بیکاری و ستم گری و سرکوب امروز و ارتجاع شیخ را با دیروز و ارتجاع شاه مقایسه کرده و نتیجه می گیرد که آن رژیم «بهتر» بود. به قول لنین: «تا زمانی که مردم یاد نگیرند در پشت همۀ عبارت پردازی ها، بیانیه ها و وعده های اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی منافع این یا آن طبقه را ببینند، در صحنۀ سیاست همواره قربانی فریب و خودفریبی شده و خواهند شد» (لنین. سه جزء و سه منبع مارکسیسم)

فریب و خودفریبی سیاسی

در صحنه سیاسی امروز ایران با جریان هایی مواجه هستیم که به طور نقشه مند در حال سازماندهی و اشاعه یک فریب سیاسی بزرگ هستند. مجلس آرای صحنه سازی های رسانه ای و تبلیغاتی حول دو قطبی سازی از خامنه ای-رضا پهلوی، هم لشگری از پاسداران و بسیجیان سابق و نئولیبرال شدۀ امروزی، روزنامه نگاران قبلا اصلاح طلب و فعالین دانشجویی پیشتر عضو دفتر تحکیم وحدت با یک خروار عکس و مقاله و مصاحبه در دفاع از دوم خرداد و خمینی و خاتمی و موسوی بودند که حالا با تغییر جهت باد، قبله و مرادشان را از «سید اصلاحات»، «یا حسین- میرحسین» و «با روحانی تا ۱۴۰۰» به شازده و پسله بقایای اشرافیت و نظامیان و امنیتی های خاندان پهلوی تغییر داده اند و ذکر «رضا شاه روحت شاد» و «خاندان ایران ساز پهلوی» از زبان شان نمی افتد. در سیاهۀ این قماش می توان نام هایی از قبیل محسن سازگارا (از بنیان گذاران سپاه پاسداران و کارگزاران سیاسیِ بیت خمینی از نوفل لوشاتو تا مدرسۀ علوی)، مسیح علی نژاد (خبرنگار سابقاً طرفدار خاتمی و موسوی)، مراد ویسی (بسیجی و روزنامه نگار اصلاح طلب سابق)، نیما راشدان (عضو سابق دفتر تحکیم وحدت)، علی رضا کیانی (عضو سابق دفتر تحکیم وحدت و ستاد موسوی)، مهدی حاجتی (عضو سابق شورای اسلامی شهر شیراز)، مجید توکلی (عضو سابق دفتر تحکیم وحدت و ستاد شیخ مهدی کروبی) و غیره نام برد.

علی خامنه ای سردستۀ تبهکاران ارتجاعِ حاکم هم وسط اعتراضات و تظاهرات و تجمعات هر روزه ای که در سراسر کشور جریان دارد و فریادهای «مرگ بر جمهوری اسلامی» و «مرگ بر خامنه ای» که تبدیل به شعارهای فراگیر شده است، با همان وقاحت و پر رویی خط امامی اش از «ارتجاعی بودن بازگشت به سلطنت» گفت. شکی نیست که هر نوع بازگشت به نظام سلطنتی یا پروژۀ بازیافت رژیم پهلوی در شکل «جمهوری» همانقدر ارتجاعی است که ماندن در رژیم فعلی و واریته های گوناگونش مانند «اصلاحات» و «بازگشت به دوران طلایی امام». همه این پروژه ها، ارتجاعی و کهنه و متعلق به گذشته اند و هیچ قرابتی با آیندۀ مترقی و بهتر برای کارگران و معلمان و دیگر زحمتکشان جامعه در شهر و روستا و روشنفکران و زنان و مناطق ملل تحت ستمِ غیر فارس و محیط زیست ویران شده ندارند. بازهم شک نیست که رژیم اسلامگرای جمهوری اسلامی که  بر قوانین شریعت اسلامی بنا شده است، بسا ارتجاعی تر از رژیم پهلوی است. به قدرت رسیدن ارتجاع شیخ در ایران، محصول اوضاع خاصی در مقیاس جهان بود که مشخصۀ تعیین کننده اش احیای سرمایه داری در چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) و پیش تر از آن احیای سرمایه داری در شوروی سوسیالیستی (۱۹۱۷-دهه ۱۹۵۰) و به طور کلی عقب نشینی جنبش های انقلابیِ در دهۀ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی در کشورهای سرمایه داری غرب بود. آن وضعیت بود که دروازه ها را به روی عروج نژادپرستی، فاشیسم، پدرسالاری تهاجمی و راست افراطی و بنیادگرایی مذهبی – از مسیحی تا اسلامی و هندو و یهودی – در سراسر جهان از آغاز دهه ۱۹۸۰ باز کرد. کما اینکه اگر رژیم سلطنتی هم در ایران بر سر کار مانده بود، امروز بسیار ارتجاعی تر و درنده تر از پادشاهی قبل از سال ۵۷ بود. 

این که آیا دو قطبی سازیِ «پهلوی-جمهوری اسلامی» به اندازه دو قطبی سازی «اصلاح طلب- اصول گرا» اقبال و شانس در فریب توده های مردم خواهد داشت یا خیر، اهمیت درجه اول ندارد. نمایندگان سیاسی جناح های مختلف طبقۀ بورژوازی – چه آنها که در قدرت هستند و چه آنها که بیرون از قدرت و در حال خیز برداشتن برای رسیدن به قدرت اند – همواره و به ویژه در بزنگاه ها و چرخش های مهم اجتماعی و تاریخی، به حداکثر تلاش می کنند تا توده های مردم را به مسیر دلخواه خود کشانده و بتوانند از انرژی و خلاقیت آنها برای جامۀ عمل پوشاندن به هدف شان مبنی بر جایگزین کردن یک رژیم ارتجاعی با رژیم ارتجاعی دیگر در رأس همان ساختارهای اساسی طبقاتی/اقتصادی استفاده کنند. نیروهای سیاسی بورژوا، به شدت روی گرایش تجربه گرایانۀ توده ها و تمایل نهفته در حرکت های خود به خودی توده ها مبنی بر «رفتن زیر بال و پر بورژوازی» حساب می کنند و دامن زدن به آن، بخشی از فعالیت های تحلیلی و سیاسی شان است. جنبۀ دیگر فعالیت شان، جلب صداهایی از درون جنبش های مختلف اجتماعی مانند جنبش زنان، جنبش کارگری، معلمان، جنبش دادخواهی و حتا جلب برخی «چپ ها» یا چپ های سابق به درون ائتلاف های شان است. فراموش نکنیم که دیگرانی از درون این جنبش ها می توانند مانند امثال منصور اسانلو، حشمت رئیسی، محمد رضا خویی شاعر، شاهین نجفی، ایرج مصداقی و غیره به راحتی به اردوی ارتجاع شاه و غیره بپیوندند.

نیروهای حول ائتلاف در حال شکلگیری ارتجاع شاه، همچنین خوب آگاهند که ابزار اصلی حاکمیت شان یک دستگاه دولتی است که ستون فقراتش از نیروهای نظامی و سرکوبگر تشکیل شده است. بنا بر این اتحاد اصلی و اساسی شان با نیروهایی از درون خود دستگاه دولتی حاکم و ارتجاع شیخ است. راز پیام های مداوم «شاهزاده» به نیروهای مسلح ارتجاع اسلامی اعم از سپاهی و ارتشی و اطلاعاتی در همین ضرورتِ پیش پای شان است.

آلترناتیو انقلاب کمونیستی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین

ارتجاعی و واپسگرا بودن هر دو ارتجاع شیخ و شاه، اساسا به ماهیت طبقاتی آن ها و به برنامۀ سیاسی و جهانبینی شان بر می گردد. هر دوی آن ها نمایندگان دنیای کهنۀ استثمار و بهره کشی و ستم طبقاتی هستند. هر دو خواهان حاکمیت دولت دیکتاتوری سرمایه داری هستند که بهره کشی از کارگران و زحمتکشان، فقر و بیکاری و آوارگی، ستم بر زن و پدرسالاری، ستم ملی بر ملل غیر فارس در ایران، ایدئولوژی و اخلاقیات پوسیدۀ اسلامگرا یا ملی گرایانه از پیامدها و نتایج دهشتناک و ضد انسانی جدایی ناپذیر و ذاتی آن هستند. ما در مواجهه با ارتجاه شاه و شیخ، نه با افراد و خاندان و یک قشر خاص، بلکه در درجه اول با یک نظام و سیستم روبرو هستیم که تاریخا منسوخ و رو به گذشته است و هیچ آیندۀ متفاوتی را برای جامعه رقم نخواهد زد. و در بر همان پاشنه خواهد چرخید: جامعه ای مبتنی  استثمار سرمایه داری و ستم و تبعیض و  فقر و جهل و نابودی محیط زیست. آگاه گری وسیع در مورد استراتژی و تاکتیک های نیروهای سیاسی بورژوا و همچنین به چالش کشیدن شیوه تفکر ضد علمی و سطحی نگرانۀ توده ها از الزامات حیاتی به شکست کشاندن این نوع «آلترناتیوها» در جریان مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و خدمت به تبدیل توده های تحت ستم و استثمار امروز به انقلابیون و حاکمان نظم واقعا نوین آینده است. این صحیح ترین و مهمترین رویکرد در پیشبرد مبارزه طبقاتی امروز در ممانعت از جایگزینی یک رژیم ارتجاعی به جای رژیم ارتجاعی حاکم و  ترمیم نظم کهنۀ طبقاتی است.

تکلیف و برنامه روشن است: جمهوری اسلامی هر چه زودتر باید سرنگون شود. تقلای این رژیم برای هر روز بیشتر زنده ماندن، به وضعیتی بس وحشتناک تر از گذشته می انجامد. روشن است که مردم در مقابل این حجم از فلاکت و جنایت و تبهکاری چاره ای جز شورش و خیزش و اعتراض ندارند و جمهوری اسلامی هم چاره ای جز کشت و کشتار عریان ندارد.   آتش به اختیاری علی خامنه ای برای جنایت و آدمکشی به تمام سطوح نظام، حتی زندان بانان و آمرین ارشاد و پلیس راهنمایی و رانندگی هم رسیده است.

مساله اما فقط رفتن تباهی اسلامی موجود نیست. جمهوری اسلامی تومور سرطانی یک بدن سرطانی به نام سیستم سرمایه داری است. جنگ بر سر غلبه و هژمونی آلترناتیوها شروع شده است و این را تمام نمایندگان سیاسی و فکری طبقۀ سرمایه داران ایران و امپریالیست ها خوب می دانند و بر سر آن مذاکره و معامله و چانه زنی و قمار می کنند. ما کمونیست های انقلابیِ طرفدار کمونیسم نوین، درست در میانۀ آب های متلاطم این وضعیت، در دل پیچیدگی ها و دشواری ها، وسط معرکۀ اپوزیسیون سازی ها و ائتلاف ها و اتحادهای بقایای ارتجاع شاه و شیخ و بیعت فلان گروه و دستۀ سلطنت طلب یا جمهوری خواه، مشروطه چی یا ملی گرا با شازدۀ سر سلسلۀ منتظرالسلطنۀ این خاندان، برآنیم تا از انقلاب کمونیستی بگوییم و نه چیزی کمتر از آن. این مساله، برای ما هم استراتژی است و هم تاکتیک. تردیدها و وسط راه ایستادن های خرده بورژوازی چپ، خوش بینی های اکونومیستی و صنفی گرایانه نسبت به این یا آن اعتصابی که قرار است «یک روز بالاخره به اعتصابات سراسری و لاجرم قیام تبدیل شود» خدمتی به آینده ای بنیادا متفاوت نمی کند. رویکرد ما کمونیست های انقلابی نسبت به مبارزات و اعتراضات و شورش ها و خیزش های شورانگیز و زیبای قشرهای مختلف جامعه آن است که با تلاش نقشه مند و سازمان یافته نه تنها به کنار زدن محدودیت های صنفی و سیاسی این خیزش ها خدمت کنیم، بلکه یک نیروی آگاه به ضرورت جنگ انقلابی با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین در ایران و یک نیروی سازمان یافته حول جامۀ عمل پوشاندن به این هدف شکل بدهیم. ما با تمام تلاش و موجودیت سیاسی و تشکیلاتی خود برآنیم تا انقلابی واقعی و ضروری را از دل این وضعیت بیرون بکشیم. در این راه، شالودۀ نظری ما اسنادی مانند «مانیفست و برنامۀ انقلاب کمونیستی در ایران»، «استراتژی راه انقلاب در ایران»، پیش نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» و تکیه گاه تشکیلاتی مان حزب کمونیست ایران (مارکسیست- لنینیست- مائوئیست) است. همگی این اسناد در وبسایت (cpimlm.org) قابل دسترسی هستند. آلترناتیو ما برای فردای پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، تشکیل «جمهوری سوسیالیستی نوین» در ایران است؛ یک جامعۀ بنیاداً متفاوت از آنچه تمام جناحین و سخنگویان قدیم و جدید ارتجاع شاه و شیخ و دیگر سخنگویان طبقۀ سرمایه داران وعده اش را می دهند و حتا متفاوت از جوامع سوسیالیستی قرن بیستم در شوروی و چین است. پخش وسیع و تبلیغ و ترویج این اسناد در جامعه و سازماندهی هسته های سیاسی و مطالعاتی برای بحث و جدل حول آن ها بخشی از مبارزه طبقاتی در مسیر تحقق جنبشی برای انقلاب کمونیستی و سرنگونی جمهوری اسلامی و افشا کردن آلترناتیوهای ارتجاعی راست و سلطنت طلب است.