نشریه آتش شماره ۱۳۳ آذر ۱۴۰۱

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۳۶ دقیقه

نشریه «آتش» شماره ۱۳۳- آذر ماه ۱۴۰۱

 

سرسخن: جنگ انقلابی در مقابل دستگاه نظامی خامنه ای

کشتارهای یک طرفه در کردستان و بلوچستان و خیابان های سراسر کشور و تهدید سلامی فرمانده سپاه که «شما نمی توانید ایران را از ما پس بگیرید. ما با دشمن بیرحم هستیم … به خودتان رحم کنید»، در واقع هشدارهایی هستند نسبت به اهمیت حیاتیِ تدارک برای آغاز جنگ انقلابی. گام اول در این تدارک، فراگیر کردن هدف سیاسی و اجتماعی جنگ انقلابی و استراتژی ای است که پیروزی آن را در کشوری مانند ایران، ممکن می کند.(۱)

لشگرکشی سپاه پاسداران به کردستان و موشک باران مقر احزاب کردستان در منطقه اقلیم، همراه بوده است با تبلیغات شرورانه از سوی هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب در مورد «خطر تجزیه طلبی». این نوع تبلیغات، خلق افکار برای ارتکاب یک جنایت جنگی است و می خواهد بر سه دسته تاثیر بگذارد: ۱- پایه های کودن و کوردل رژیم را هارتر کند؛ ۲-  وجدان اقشار متوسط فرصت طلب پایتخت و سوبسید بگیرهای هنری و ورزشی که هنوز در مقابل کشتار مردم کردستان سکوت کرده اند را تسکین دهد و ۳- به ایرانشهری شاه پرست و «ملی گرا» علامت دهد تا بلکه با این فاشیسم دینمدار برای «حفظ تمامیت ارضی» متحد شوند.

نکتۀ مهم در این جا، اهمیت نقش سیاست است: همانقدر که سیاست برای پیشبرد یک جنگ ارتجاعی (یا جنگ ناعادلانه) تعیین کننده است برای جنگ انقلابی (یا جنگ عادلانه) نیز حیاتی است. به همین علت، در تعیین خصلت جنگ جواب به سوال جنگ برای که؟ و برای چه؟ اهمیت درجه اول دارد.

چرا و برای چه و که، جمهوری اسلامی با ماشین سرکوب و کشتارش با مردم مواجه می شود؟ این خشونت نظامی، تجسم سیستم استثمار و ستمی است که جمهوری اسلامی به جامعه تحمیل می کند. برای حفظ حاکمیت طبقات سرمایه دار حاکم در ایران و حکومت دینمدار آنها است؛ برای حفاظت از مالکیت خصوصی بر ابزار تولید (کارخانه ها، آب و زمین، منابع زیرزمینی، مراکز تولید دانش و فن آوری) برای طبقات سرمایه دار ایران و جهان است؛ برای تحمیل روابط پدر/مردسالاری و ستم بر ملل غیر فارس است؛ و بالاخره، برای این است که به نظام سرمایه داری جهانی بگوید، ایران همراه با هشتاد میلیون جمعیتش، منابعش، محیط زیست اش، چراگاه امنی برای مافوق استثمار و انباشت سودآور سرمایه داری جهانی است و فقط یک حکومت دینمدار شیعه مثل جمهوری اسلامی می تواند چنین شرایطی را تامین کند.

زمانی که خصلت سیاسی- ایدئولوژیک و اجتماعی- اقتصادی خشونت نظامیِ طبقات حاکم روشن شود، آنگاه خصلت جنگی که می تواند دستگاه نظامی آنان را درهم شکسته و از کار بیندازد نیز روشن می شود. به این ترتیب، خصلت جنگ انقلابی را هدف انقلاب تعیین می کند: سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین به عنوان تنها دولتی که می تواند راه را برای محو هر شکل از ستم و استثمار باز کند. برای چه کسانی؟ برای همۀ طبقات تحت استثمار و ستم و همچنین کسانی که از روابط سرمایه داری و پیامدهای آن در زمینه های فقر و محرومیت، نابودی محیط زیست و انواع ستم گری های اجتماعی منزجر هستند و خواهان جامعه ای بنیادا متفاوت اند.

 

جواب به سوال جنگ برای که و برای چه؟ تعیین می کند که جنگ انقلابی با تکیه بر کدام نیروهای طبقاتی باید پیش برده شود، با چه ابزار و وسایلی می تواند پیش برده شود و تفاوت ماهوی میان آن با انواع جنگ های ارتجاعی، از جمله«جنگ نیابتی» چیست. (۲) «جنگ نیابتی» فراخوانی است که برخی از نیروهای ایرانشهری شاهپرست می دهند و می خواهند که اسرائیل و آمریکا، با حمله نظامی به جمهوری اسلامی، کار این رژیم را یکسره کنند. اما، خروجی این گونه جنگ های امپریالیستی را پیشاپیش در افغانستان و عراق دیده ایم. جنگِ یک ارتجاع  بزرگتر و قوی تر (مانند آمریکا و متحدانش) علیه ارتجاعی کوچکتر، هرگز خروجی مثبتی برای مردم یک سرزمین و جهان نداشته است و از این پس هم نخواهد داشت. در طول تاریخ فقط جنگ های انقلابی، قدرت سیاسی را واقعا از آن طبقات تحت استثمار و ستم جامعه کرده و نتیجتا توانسته اند جوامعی متولد کنند که منافع فوری و درازمدت اکثریت تحت ستم و استثمار جامعه را تامین کنند.(۳) ایجاد خط تمایز روشن میان جنگ انقلابی و جنگ نیابتی بخش مهمی از تدارک سیاسی است.

 

دکترین جنگ انقلابی که به نوبه خود رشتۀ علمی فوق العاده مهمی است، مخصوص مردمی است که با دست خالی اما با داشتن نقشه انضمامی و سازمان دهی، شروع می کنند و راه طولانی مدت جنگ با نیروی نظامی مجهز و مجرب طبقات ارتجاعی حاکم را طی می کنند و تبدیل به یک ارتش رهایی بخش قدرتمند می شوند و در طول راه، به همان نسبتی که موانع را از میان بر می دارند، شکل های ابتدایی جامعه نوین با روابط نوین را در میان مردم به وجود می آورند. (۴)

پر واضح است که انقلاب واقعی علیه این دولت کار ساده ای نیست؛ دولتی که تا به دندان مسلح، گُردان‌های «ضد شورش» آن در شهرهای بزرگ همواره «آماده» و دکترینِ بقای آن وابسته به جاسوسی و پیگرد و کشتار مخالفین است تا رهبری و پیشاهنگ انقلاب را قبل از این که هدف و برنامه و نقشه راهش امکان ریشه دواندن در میان مردم را داشته باشد، از میان بردارد. به ویژه در دو ماه گذشته، ده ها هزار نفر در سراسر کشور، جنبه های مهمی از این معضل را تجربه کرده اند. اما اگر امری ضروری است باید مشکلات راهش را حل کرد.

خامنه ای می گوید، جمهوری اسلامی می تواند مخالفینش را «مثل کاغذ مچاله کند». در مقابل این رجزخوانی ها، ما به طور علمی و مشخص در سند «استراتژی راه انقلاب ایران» نشان داده ایم که به واقع می توان او و نظامش را مانند کاغذی مچاله کرد. خیزشی که هنوز جاری است و قصد ندارد از پای بنشیند، تایید کنندۀ «استراتژی راه انقلاب ایران» است. این خیزش، پتانسیل های واقعی برای محاصره و نابود کردن نهادهای قدرت جمهوری اسلامی در سراسر کشور را تولید کرده است. چنانچه فقط بخشی از این جوانان، متعهد به انقلاب کمونیستی شوند و طبق نقشه جنگ انقلابی سازمان یابند، نیرویی در جامعه متولد می شود که در پیوند و ارتباط با میلیون ها نفر دیگر، در شهرها و شهرک ها و روستاها، دانشگاه ها و بیمارستانها و کارخانه ها، می تواند تکلیف رژیم و قوای نظامی اش را یکسره کند و هم زمان، جهت جامعه به سوی یک انقلاب واقعی را تضمین کند. علاوه بر این، در سراسر کشور پتانسیل آن هست که حتا در میانۀ جنگ انقلابی، چرخه تولید کشاورزی و تولیدات صنعتی به دست کارگران، کشاورزان، مهندسان و … تداوم یابد؛ بیمارستان ها و مدارس و دانشگاه ها با ابتکار عمل و نوآوری پزشکان و پرستاران و استادان و دانشجویان به کار ادامه دهند و حتا بر پایه های نوین تجدید سازماندهی شوند.

سند «استراتژی راه انقلاب» در ایران بر نقاط قوت بسیار مهمی انگشت می گذارد که همه آنها را باید با فعالیت سیاسی و سازماندهی برای پیروزی این جنگ و ایجاد جامعه ای نوین به یکدیگر پیوند زد: «در زمینۀ جمعیتی، … یک جمعیتِ هشتاد میلیونی که در نتیجۀ رشد سرمایه‌داری و اجتماعی‌ تر شدن تولید، در سراسر کشور به یکدیگر متصل شده‌اند. نیمی از این جمعیت، زنان هستند که درگیر در همه عرصه‌ های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نیروی تحت ستمی هستند که منافع فوری و درازمدتِ آنان در انجام یک انقلاب واقعی است. بخش مهمی از این جمعیت، خلق‌های ملل تحت ستم در چهار گوشۀ ایران هستند که رژیم تخاصم ویژه‌ای با آنان دارد…. اکثریت این هشتاد میلیون، با وجود این که نظام سرمایه داری در میان آنان تمایزاتِ اجتماعی گوناگونی به‌ وجود آورده است اما به‌طور عینی در سرنگون شدن این دولت و نظام سرمایه داری وابسته به سرمایه‌ داری امپریالیستی و …. استقرار یک نظام سوسیالیستی ذینفع‌ هستند…. ما مردمی داریم که دارای تجربۀ طولانی مبارزه طبقاتی از جمله مبارزۀ مسلحانه انقلابی هستند (به ویژه در کردستان که سال‌ها در ابعاد توده‌ای در جریان بود). از شورشِ زنان علیه فرمان حجاب اجباری خمینی تا اعتصاب ‌ها و تشکلات کارگری تا جنبش‌ها و شورش‌ های دهقانی تا مبارزات علیه ستم ‌گری ملی، مبارزۀ عدالت ‌جویانه در برابرِ جنایت‌هایی که جمهوری اسلامی در دهۀ شصت (و به ویژه در سال ۶۷) علیه زندانیان سیاسی مرتکب شد، مبارزه علیه قلم شکستن‌ها و اعدام‌ها و… یک سنتِ خوبِ تن ندادن و تسلیم نشدن به ستم است که در این کشور جاری بوده است.  همۀ این نقاط قوت را باید برای برهم زدن صحنۀ سیاسی نامساعد در فرآیندِ فعالیت انقلابی سیاسی، تقویت کرد و در خدمتِ استراتژی جنگ انقلابی برای سرنگونی این دولت و کلیت نظام آن رهبری کرد و به‌ کار گرفت.»

 

از اکنون تا آنجا

در حال حاضر نقطه تمرکز عمده باید تدارک سیاسی و سازمانی باشد. با این هدف که هزاران تن از زنان و جوانانی که در خیابان مبارزه را پیش می برند در مورد محتوای انقلاب واقعی آگاه شده و نسبت به آن متعهد شوند. بر این اساس، تفکر استراتژیک جنگ انقلابی تبدیل به آگاهی و تفکر استراتژیک شمار کثیری از آنان شود و به عنوان «فرماندهان استراتژیک» انقلاب تعلیم پیدا کنند. موفقیت در این تدارک کلید آغاز جنگ انقلابی است. زیرا جنگ انقلابی، الزاما در جبهه های جدا و در نقاط مختلف پیش خواهد رفت و در صورتی می تواند تاثیرات یک جنگ سراسری را داشته باشد که توسط «فرماندهان استراتژیک» پیش برده شود. یعنی، کسانی که نسبت به هدف انقلاب آگاه هستند، دارای یک تفکر استراتژیک جنگی واحد هستند، از یک نقشه مرکزی نبرد پیروی می کنند و تحت یک فرماندهی می باشند. از خصوصیات بسیار مهم این «فرماندهان استراتژیک» آن است که به همه مشکلات با بینش انتقادی و خلاقیتی که ریشه در تفکر علمی دارد نگاه می کنند و دائما تئوری و جهت گیری استراتژیک را برای حل معضلات و بالا بردن توان پیروزی جمعبندی کرده و آن را تبدیل به سیاست و آرایش قوا می کنند. انقلاب، به ویژه انقلاب کمونیستی، عملِ مردمی است که آگاه به هدف سیاسی و اجتماعی هستند؛ نقشه راه را می شناسند و آن را به طور سازمان یافته، تحت رهبری استراتژیک واحد، گام به گام عملی می کنند.

جنگ انقلابی خصائل مختلفی دارد اما مهمترینش مردم و آگاهی آنان است. مردمی که از تحتانی ترین و ستمدیده ترین قشرهای جامعه برخاسته اند باید ستون فقرات این جنگ باشند و همراه با قشرهای دیگری که به حد آنان تحت ستم و استثمار نبوده اند، جنگ را به پیش ببرند. اما همگی باید نسبت به هدف ایجاد جامعه ای آزاد از هر شکل ستم و استثمار که در نهایت به نفع تمام بشریت است، آگاه و متعهد باشند. بنابراین، در فاز سیاسی و برای ایجاد مصالح آغاز موفقیت آمیز جنگ انقلابی، باید تشکیلات حزبی، حداقل به شکلی ابتدایی، در سراسر کشور شکل گرفته باشد و در میان قشرهای مختلف، به ویژه نیروهای سنگ بنایی انقلاب، نفوذ سیاسی و تشکیلاتی به دست آورده باشد.

در مقابل هجمۀ ضد کمونیستی باید ایستاد

یکی از موانع سیاسی بسیار مهم در جلب و جذب و سازماندهی هزاران زن و مرد مبارز در خدمت به چنین انقلابی، هجمۀ ضد کمونیستی بزرگی است که در ۴۴ سال گذشته، با کمک های بین المللی، در مقیاس عظیم در حال شستوی مغزی و تغذیه مردم با جعلیات و دروغ در مورد کمونیسم و تاریخ کمونیسم بوده است. اردوی تاریک اندیشان و شاخ های امنیتی- ایدئولوژیک جمهوری اسلامی (البته همراه با مرتجعین اصلاح طلب) میدان دار این شستشوی مغزی بوده اند اما  نیروهای ایرانشهری شاهپرست و ملی گرا هم در این «اتحاد مقدس» سهم بزرگی دارند. هرچند رژیم و همچنین این مراکز سیاسی- ایدئولوژیک مختلف پشتوانه های بین المللی و بلندگوهای متعدد برای تداوم مغزشویی دارند، اما کارکرد نظام سرمایه داری دست در دست جمهوری اسلامی فاسد و عقب مانده، چنان گسل های بزرگ اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی تولید کرده است که نه این رژیم و نه هیچ برنامۀ دیگری که در چارچوب سرمایه داری باشد، هرگز قادر به بستن این گسل ها نخواهد بود. این یک فکت غیرقابل انکار است.

امپریالیست‌ها که باید نظام فرمانروایی کاپیتالیستی در منطقه را سازمان دهند خود آشفته و بحرانی‌ اند. این آشفتگی جهانی، نشانۀ ضرورت عاجلِ گذر تاریخی- جهانی به ورای نظام سرمایه داری است. تاخیر در چنین گذاری، پیشاپیش رنج های بی سابقه ای برای تمام بشریت تولید کرده است و اکنون می تواند منجر به نابودی بشریت از طریق جنگ هسته ای و/یا نابودی محیط زیست شود. اوضاع نظام سرمایه داری جهانی که بندناف جمهوری اسلامی به آن متصل است، ناتوانی این رژیم مفلوک را در تخفیف کوچکترین رنج های مردم صد چندان می کند. این رژیم، هیچ راهی ندارد بجز سرکوب و جنایت. چنانچه «تغییر رژیم» نیز صورت گیرد، جانشین های این رژیم، همان عجز و ناتوانی را خواهند داشت. در این میان، عده ای هم خیال یک راه حل «وسط» را در سر دارند: یک کشور مدرن سرمایه داری سکولار دموکراتیک که بتواند «ماموریت» انقلاب مشروطه را تمام کند! هر کس در خیال پردازی آزاد است اما واقعیت های سخت اوضاع عینی، تک تک کارت های خیالی را خواهد سوزاند. انقلابی که امروز به حکم واقعیت عینی ضروری است، هرگز نمی تواند جامۀ کهنه بر تن کند. به قول مارکس: بگذارید مردگان را مردگان بردارند. ما فقط می توانیم به جلو و به آینده برویم: جامعه‌ای که در آن تضاد اساسی عصر سرمایه ‌داری که کلیۀ رنج‌ های امروز بشر را تولید می ‌کند‌ از میان برود.

به همین دلیل، ما آگاهانه و با پشتکار علم کمونیسم نوین، مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران، پیش نویس قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین را به میان مبارزینی که واقعا جامعه و جهانی بهتر را می خواهند می بریم و باید ببریم و بر این پایه سازماندهی کنیم.  

چنان‌چه نیاز به انقلاب واقعی نداشتیم، به سرنگونی قهرآمیز این دولت نیز نیازی نبود. چنان‌ چه امکان چنین انقلابی نبود، تلاش برای سرنگونی این دولت نیز بیهوده بود. اما نه تنها نیاز بلکه امکان چنین انقلابی هست و این کار برای اکثریت مردم ایران و منطقه و جهان مطلوب است. این تنها راه خلاص شدن از شکاف طبقاتی، بیکاری و فقر، بردگی و فرودستی و تحقیر زنان، تحت ستم  بودن ملل غیرفارس، فوق استثمار مهاجرین افغانستانی، نابودی خطرناک محیط زیست، سرکوب علم و هنر ، سرکوبِ آزادی بیان و اندیشه و شکستنِ قلم روشنفکران آگاه‌ گر و هزاران مصائب دیگر است.

 

یادداشت ها:

  • برای تشریح تفصیلی این جنگ و خصلت آن به سند بسیار مهم «استراتژی راه انقلاب در ایران» در وبسایت حزب کمونیست ایران (م.ل.م) رجوع کنید.
  • «جنگ نیابتی» جنگی است میان قدرت های بزرگ یا دولت های ارتجاعی از طریق «موکلین بومی» خود. جنگی که سوریه را نابود کرد نوعی از یک جنگ نیابتی بود. جنگ اوکراین هم جنگی است میان ائتلاف ناتو به رهبری آمریکا با امپریالیسم روسیه. با این تفاوت که از سوی ائتلاف ناتو، این جنگ با پیاده نظام اوکراینی پیش برده می شود. آیا امکان یک «جنگ نیابتی» در ایران هست؟ بله هست. مثلا، جنگی که آمریکا و اسراییل به اصطلاح به طرفداری از «مردم ایران» و روسیه و چین به طرفداری از «تمامیت ارضی» ایران شروع کنند. اما نه مستقیم. بلکه یک طرف با چیدن پیاده نظام هایی از سوی به اصطلاح «انقلاب» و طرف دیگر، مجهز کردن و سازمان دادن هرچه بیشتر سپاه پاسداران و پیوستن به اصطلاح نیروهای «ضد امپریالیست» منطقه به آن.
  • قیام مسلحانه اکتبر ۱۹۱۷ و جنگ داخلی ۵ ساله در روسیه انقلابی که به تاسیس و تحکیم اولین دولت جمهوری سوسیالیستی شورایی در تاریخ منجر شد و جنگ درازمدت خلق در چین که به تاسیس جمهوری خلق چین به سال ۱۹۴۹ انجامید.
  • برای کسب دانش پایه ای در مورد این علم، به شش اثر نظامی مائوتسه دون، بنگاه انتشارات پکن، ۱۹۶۶ رجوع کنید.

 

 

 

 

طرح جدید غارت و مرحله جدید سرکوب در بلوچستان

 

ژیلا انوشه

در دو هفته اول خیزش سراسری برای سرنگونی جمهوری اسلامی، در اعتراض های خیابانی بلوچستان، دست کم صد نفر به قتل رسیدند که نیمی از جان باختگان خیزش سراسری بود. گویی، اوباش نظامیِ خامنه ای در بلوچستان، پیشاپیش انگشت بر ماشه داشتند!

برای جمهوری اسلامی، بلوچستان منطقۀ «فوق امنیتی» است. نه صرفا به علت این که منطقه ای مرزی است. بلکه، به این خاطر که، اکنون این منطقه از گذرگاه های کلیدی قطار اقتصادی چین است و دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی مصمم است بلوچستان را «امن» کند تا قطار مافوق استثمار امپریالیسم چین به سلامت از آن گذر کند. این ماموریت کثیف، از الزاماتِ سیاست «چرخش به شرق» خامنه ای یا به زبان روشن تر، تبعیت وی از امپریالیست های تازه پای چین است.

در مرکز قطار چپاول و استثمار جهانیِ چین پروژۀ عظیم «یک کمربند- یک راه» قرار دارد که یک شاهراه دریایی- زمینی است.

خامنه ای، در یکی از سخنرانی های سریالی اش علیه خیزش مردم، به برشمردن «پیشرفت های» حکومتش در زمینه صنعت و آبادانی پرداخت و از جمله به «افتتاح خط آهن در بخشی از سیستان و بلوچستان که بخش مهمی از خط آهن شمال به جنوب است» اشاره کرد.(۲۹ آبان ۱۴۰۱). این خط آهن یکی از پروژه های شاهراه دریایی- زمینی دولت  چین است. هدف بنادر احاطه بر اقیانوس هند و هدف خط آهن، متصل کردن امپریالیسم چین به بازارهای جهان و مشخصا به اروپا است. خامنه ای و کارتل غارت و کشتار او، مانند یک رژیم تحت سلطۀ وظیفه شناس، از مقاطعه کاران نظامی و امنیتی و اقتصادی این پروژۀ انباشت سرمایه امپریالیستی هستند.

 

فقر مفرط در بلوچستان در سایۀ توسعه

 

نزدیک به ده سال است که رقابت سختی میان قدرت های امپریالیستی آمریکا و چین برای سلطه بر بنادر و راه های زمینی که در سرزمین بلوچستان قرار دارد، در جریان است. امپریالیست های آمریکایی حتا در اوج تحریم اقتصادی ایران، منطقه آزاد چابهار و بندر آن را از تحریم ها معاف کردند. حسن روحانی و باند او در نظر داشتند تا با دادن امتیاز بندر چابهار به هند (و آمریکا) و دادن امتیاز راه آهن به چین، به اصطلاح «توازنی» میان این دو قطب امپریالیستی برقرار کنند. اما، بالاخره تحت عنوان این که هند به وعده هایش عمل نکرده، چین با امضای قرارداد ۲۵ ساله با جمهوری اسلامی، مسابقه را برد و جام غارت را از آن خود کرد.

چین به دروغ این پروژه را «قدرتمند سازی جنوب جهانی» معرفی می کند. اما مانند همۀ توسعه های سرمایه داری- امپریالیستی در کلیۀ کشورهای «جنوب جهانی» تا کنون نتیجه ای جز  تشدید عقب ماندگی و رکود و ارتجاع نداشته است. پیشاپیش، اقتصاد زیرزمینی مافیایی سپاه در بلوچستان به راه افتاده است. بنا به گزارش فعالین بلوچ، علاوه بر اسکله های قانونی، تعدادی اسکله های غیر رسمی توسط باندهای مختلف سپاه برای فعالیت های تجاری و نظامی اداره می شود. اینها به تدریج اهالی روستاها و شهرهای کوچک امتداد سواحل بلوچستان را از محل زندگی خود کوچانده و به طور کل، بافت جمعیتی در سواحل مکران را تغییر داده اند.  این آن توسعه ای است که خامنه ای وعده اش را به مردم بلوچستان داده است.

در پاکستان هم، فقط خرابی و فقر و ناپدیدسازی و سرکوب سیاسی نصیب بلوچستانی ها شده است. با وجود آنکه ساختار سیاسی طبقه حاکمه پاکستان، فدرالی است و بلوچستان حکومت فدرال دارد، اما تفاوتی در اصل ستم ملی نمی‏کند. (۲) این شاهراه دریایی – زمینی در حال متصل کردن چین از طریق پروژه «کریدور اقتصادی چین- پاکستان» به اقیانوس هند است. با وجود آنکه ۶۵ درصد از راه های زمینیِ پروژه از بلوچستان می گذرد و سواحل گوادر بخشی از آن است، اما فقط ۴.۵ درصد از کل بودجه به استان بلوچستان (یعنی به طبقات سرمایه دار و ملاک بلوچستان) اختصاص داده شده است و سرمایه گذاری ها، عمدتا طبقه سرمایه دار سند و پنجاب را چاق و چله کرده است. جمعیت ۲۰ میلیونی بلوچ که دیگر جای خود دارند. آنان بیشتر از قبل در فقر دست و پا می زنند و هنگام جاری شدن سیل، به زیر آب می روند. از زمانی که بندر گوادر به اجاره دولت چین در آمده است، مواد غذایی، آب و برق مردم کمتر شده و  کشتی های ماهیگیری ویرانگر چینی در آبهای گوادر، ماهیگیران بلوچ را در تنگنا قرار داده است. ستمگری بیشرمانه، مقاومت مردم را برانگیخته که با سرکوب بیرحمانه مواجه شده اند. گزارش عفو بین الملل موارد متعدد ناپدید شدن دانشجویان، فعالین سیاسی، خبرنگاران و فعالان حقوق بشر بلوچستانی را گزار می دهد. در پاکستان، ملی گرایان بلوچ به نام «ارتش رهایی بخش بلوچ» بارها به تاسیسات چینی ها حمله کرده اند.(۳) درست همانطور که جمهوری اسلامی مرتبا اعتراضات مردم را به «دشمنان خارجی» منتسب می کند، ارتش پاکستان هم این گروه ها را وابسته به هند می داند و مرتب «جاسوس هند» دستگیر می کند. (همانجا)

پروژۀ «راه ابریشم» چین، تمام علائم و خصائل و کارکردهای ستم امپریالیستی و مافوق استثمار امپریالیستی را دارد.  اما ویژگی خود را نیز دارد. این ویژگی، مربوط به جهانی شدن «زنجیره های تامین» کالا است. سرمایه داری، به خاطر کسب حداکثر سود، فرآیند تولید را در گوشه و کنار جهان پخش و درهم بافته است، به طوری که کشاورزان اوکراین نیازمند کود شیمیایی از هند هستند و مردم آفریقا نیازمند گندم اوکراین و  غیره. به یک کلام، هر فرآیند تولید مهم در هر نقطه جهان وابسته به آن است که نهاده هایش از نقاط دور افتاده تامین شود و در نقاط دیگری به مصرف برسد. باب آواکیان این ویژگی را چنین توضیح می دهد:    

امروزه، اساسی ترین ابزارهای استثمار سرمایه داری-امپریالیستی و مافوق استثمار میلیاردها انسان، از جمله ۱۵۰ میلیون کودک در جهان سوم، «زنجیره های تامین» هستند. و ابزارهای رقابت میان گروه بندی های متفاوتِ سرمایه امپریالیستی و دولت های سرمایه داری-امپریالیستی می باشند. … زنجیره های تأمین جهانی، شبکه ای از کارخانه ها، معادن و مزارع؛ حمل و نقل؛ و انبارداری و توزیع را به یکدیگر متصل می کنند و بیانگر روند بسیار درهم تنیدۀ تولید در جهان امروز هستند و روند تولید از طریق تقسیم بسیار عمیق و استثمارگرانۀ جهان پیش می رود: در یک طرف، تعداد انگشت شمار کشورهای ثروتمند سرمایه داری-امپریالیستی و در طرف دیگر، کشورهای تحت سلطۀ فقر زده در جنوب جهانی که اکثریت بشریت در آن زندگی می کنند. (آواکیان، زنجیرۀ تامین جهانی شده؛ ۲۰۲۲)

 

هدف طرح غول آسای شاهراه دریایی- زمینی چین آن است که گلوگاه «زنجیره های تامین جهانی» را در دست بگیرد. بلوچستان به علت داشتن دو بندر مهم (گوادر در پاکستان و چابهار در ایران) درست در یکی از بزنگاه های این طرح قرار دارد.

 

مناطق «جنوب جهانی» میان امپریالیست ها دست به دست می شود اما ستم ملی تمام نمی شود

 

تاریخ تبدیل شدن بلوچ ها به ملتی تحت ستم در چارچوب کشورهای ایران و پاکستان و افغانستان (که خود تحت سلطۀ قدرت های سرمایه داری- امپریالیستی مختلف هستند) متصل به تاریخ ورود کشورهای استعماری اروپا به آسیا است. تقسیم بلوچستان میان کشورهای مختلف از یک طرف، محصول رقابت های استعمار بریتانیا با روسیۀ تزاری در قرن ۱۹ برای دست یابی به مناطق نفوذ سیاسی و اقتصادی بود و از طرف دیگر، نتیجۀ شراکت بریتانیا با طبقات حاکمۀ این کشورها برای ایجاد دولت های تحت نفوذ سیاسی و اقتصادی بریتانیا. (۳) به طور مشخص در ایران، بریتانیا در اتحاد با شاهان قاجار و سپس با تکیه بر رضا شاه، یک دولت مرکزگرای مدرن ایجاد کرد. ستم ملی بر ملل غیر فارس، بخشی لاینفک از سوخت و سازش این دولت بود. همین ساختار دولتی، از پهلوی ها به جمهوری اسلامی به ارث رسید و ستم ملی زیر بیرق «اتحاد اسلامی» نه تنها از بین نرفت بلکه شدیدتر شد.

هرچند به مرور، روابط سرمایه داری در بلوچستان بیشتر رشد کرد و موقعیت قشرهای مختلف تغییراتی کرد اما روابط طبقاتی کهنه درون بلوچ ها، مانند روابط ارباب رعیتی و ستم نژادی علیه بلوچ های آفریقایی تبار در چارچوبۀ آن قرار گرفتند و تداوم یافتند و حاکم شدن رژیم دینمدار فاشیست جمهوری اسلامی، بیمه عمری شد بر ستم دین و خانواده و طایفه بر زنان بلوچ. (۴) در بلوچستان، دو قطبی فقر و ثروت مفرط  است. در یک قطب، اکثریت فقیر و محرومی که حتا آب و شناسنامه ندارند. و در قطب دیگر، آقازاده ها و مولوی زاده ها و نهادهای امنیتی و نظامی با ثروت های افسانه ای.

با گذشتن سه ماه از خیزش سراسری، به تدریج برخی از نیروهایی که خودشان ریشه در روابط ستم و استثمار دارند، داعیۀ «گذر از جمهوری اسلامی» را کرده اند. در بلوچستان مولوی عبدالحمیدِ حامی طالبان تبدیل به مرجعیت سیاسی عده زیادی از مردم معترض شده است. در خارج از کشور، ائتلاف های مهمی میان نیروهای مختلف حامی بازگشت به رژیم شاهی (تحت نام سلطنت یا جمهوری) شکل گرفته اند. برنامه های سیاسی و اقتصادی اینان را باید موشکافانه بررسی کرد. هیچ یک از اینها، قادر به حل ریشه ای معضلاتی که نظام شاهی و نظام جمهوری اسلامی به بار آورده اند نیستند. نباید اجازه دهیم که جهت آینده جامعۀ بعد از جمهوری اسلامی توسط این نیروهای سیاسی تعیین شود. ما هیچ چاره ای بجز انجام انقلابی که زنجیرهای سرمایه داری را بشکند نداریم. زیرا، رنج های وحشتناک و غیر ضروری بازهم بازتولید خواهد شد! و رژیم های وحشتناکی چون جمهوری اسلامی را خلق خواهد کرد. سرمایه داری، روابط میان انسان ها را تبدیل به روابط کالایی تحقیرآمیز کرده و جنون و فلاکت  برای بشریت به بار آورده. میلیاردها انسانی که برای آفریدن رفاه چند کشور سرمایه داری امپریالیستی کار می‏کنند، حتا حق شکم سیر ندارند چه برسد به حق سرپناه و تحصیلات علم و خلاقیت هنری. چشم بندها را باید کنار زد و دید که رفاه «شمال جهانی» و فقر «جنوب جهانی»،  دیکتاتوری آدمکشانی مانند خامنه ای و شاه در «جنوب جهانی» و دموکراسی های لیبرال در کشورهای «شمال جهانی» دو روی یک سکۀ نظام جهانی سرمایه داری اند.

پس هدف روشن است: ریشه کن کردن نظام جمهوری اسلامی با تمام روبنای سیاسی و زیربنای اقتصادی اش و جایگزینی این سیستم کاملاً منسوخ با سیستم سوسیالیستی که کاملا متفاوت و یک پیشروی عظیم خواهد بود. اگر بتوانیم در ایران چنین انقلابی ایجاد کنیم، بر صدها میلیون کارگر چینی که در شرایط تبه کارانه استثمار می شوند و صدها میلیون آمریکایی و مکزیکی و برزیلی و … تاثیرات شگرف خواهد داشت که برخیزند تا همه با هم این سیستم را برای همیشه دفن کنیم.

ما به محض این که  خود را از حصارها و محدودیت های تحمیلی نظام سیاسی و اقتصادی کنونی آزاد کنیم، به سرعت معضلات را در سطوح مختلف جامعه حل خواهیم کرد و راه را برای ریشه کن کردن تمام تمایزات طبقاتی و ستم های اجتماعی مانند ستم ملی و ستم جنسیتی با زخواهیم کرد. تنها با آزاد شدن از حصارهای تحمیلی سرمایه داری است که به معنای واقعی «همه با هم» خواهیم بود و نه در روابط کالایی بده بستان با یکدیگر.

 

نبرد برای چنین انقلابی، نیازمند آن است که زنان و جوانان بلوچ و کرد و ترکمن و افغان و … نقشی برجسته در آن بازی کنند. گام اول، کسب آگاهی در مورد هدف و نقشه راه چنین انقلابی است. کسانی را که برای سرنگونی جمهوری اسلامی مبارزه می‏کنند و در عین حال منفعت ریشه داری در نظام سرمایه داری ندارند فرا می خوانیم که مهمترین اسناد حزب ما «مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران» و پیش نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین» و «استراتژی و راه انقلاب در ایران» را بخوانید و به بحث بگذارید و به حزب ما پیوند بخورید تا با هم این راه را بسازیم.

 

یادداشت ها:

 

۱ China’s BRI Is Aggravating Ethnic Tensions in the Global South – in this case, the Baloch.

By Gulalai Ismail and Alvin Camba

May 29, 2022

 

 

۲Attacks in Balochistan fail to stop Beijing’s Belt and Road –Islamabad (AsiaNew/Agencies). 2021

پس از امضای مرحله دوم این پروژه توسط شی چی پین (رئیس جمهور چین) و عمران خان (نخست وزیر وقت در پاکستان) در سال ۲۰۲۰، بریگاد مجید مرکب از ۱۵ نفر و متعلق به ارتش رهایی بخش بلوچ دست به علمیاتی علیه نیروهای امنیتی در منطقه  نوشکی و پنجگور زدند. در نوشکی، عملیات ۱۶ ساعت و در پنجگور سه روز به طول کشید. یک گروه ملی گرای دیگر به نام «جبهه رهایی بخش بلوچ» در منطقه کچ به سربازان دولت پاکستان حمله کرد.

 

۳) در آن زمان، هند مستعمرۀ بریتانیا بود. استعمار بریتانیا، بلوچستان را به عنوان سرزمین حائل، برای تحکیم سرحداتش در هند مهم میدانست. در جریان این رقابت های امپریالیستی و معامله با شاهان قاجار در ایران، بلوچستان سه پاره شد. بخش بزرگی در شبه‌ قاره هند ماند و بخش های دیگر میان ایران و افغانستان تقسیم شد و حاکمان بلوچستان تابع دولت های این کشورها شدند. در سال ۱۹۴۷ مسیحی (۱۳۲۶ شمسی) پس از پایان رسمی استعمار بریتانیا بر هند، در تقسیم هند به دو کشور هند و پاکستان، خاک بلوچستان که قبلا بخشی از امپراتوری بریتانیا در هند بود، به پاکستان ضمیمه شد. تا پیش از آن، بلوچستان مکران (اکنون در ایران است) و بلوچستان کلات (اکنون در پاکستان) چندین قرن حکومت های مستقل خود را داشتند.

۴) در مورد منشاء برده داری و نظام کاستی در بلوچستان رجوع کنید به عبدالستار دوشوکی، «نژادپرستی عمیق و تاریخی در جامعه بلوچ و بلوچستان»، ۲۰۲۰

 

 

 

 

زن بلوچ، سنگر مقاومت علیه دو بنیادگرایی دینی!

 

مریم جزایری

 

 مادامی که «اتحاد» حول برنامه و افق ستمگران باشد، هیچ دری را به روی تغییرات اجتماعی، به نفع ستم دیدگان جامعه باز نخواهد کرد. بلکه، به محکم تر شدن روابط اجتماعی کهنه  ای چون زن ستیزی دینمداران حاکم و غیر حاکم خدمت خواهد کرد. به طور مشخص اشاره ام به تلاش مراجع دینی و روسای طوایف بلوچستان برای احیای اعتبارشان و تبدیل شدن به «مرجعیت سیاسی» خیزش مردم در بلوچستان است. خطری که بیش از همه زنان بلوچستان را تهدید می کند زیرا که همواره از قربانیان وحدت و رقابت دو جریان منسوخ و پوسیدۀ دینمداری شیعه و سنی بوده اند: رژیم جمهوری اسلامی از یک طرف و مراجع دینی سنی بلوچستان از طرف دیگر. بیانیۀ زنان بلوچستان می نویسد: «در حالی‌که هنوز ما را ناموس می‌دانند، هنوز سرکوبمان عریان است، برای دادخواهی از دختر مورد تعرض قرار گرفته صدها بلوچ را می‌ کشند، مارا اشرار مسلح و تروریست می ‌دانند، از ما بلوچ‌ ها انسانیت ‌زدایی می ‌کنند، بنیادگرایی طالبانی سایه‌ اش بر زندگی ما سنگینی می‌کند ….» (۱)

 

فائزه براهویی در  روز دوشنبه ۱۱ مهر توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت و در چهلمین جمعه خونین زاهدان، به عنوان «لیدر اعتراضات» به سه سال و نیم حبس محکوم شد. «جرم» فائزه براهویی پیگیری پرونده تجاوز به دختر ۱۵ ساله بلوچ بود. متجاوز، فرمانده انتظامی چابهار بود که در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ در حین بازجویی این دختر را مورد تجاوز قرار داد. «جرم» دیگر فائزه براهویی سرپیچی از فرمان سکوت مرتجعانه مراجع دینی و روسای طوایف بود. در اعتراض به این تجاوز  و همچنان قتل ژینا امینی، جمع کثیری از جوانان چابهار در پنجم مهر به خیابان آمدند. جمهوری اسلامی این اعتراضات را به دروغ و مانند همیشه به «دشمن خارجی» نسبت داد، ولی بهتر از هر کس میدانست، آنچه باعث شعله ور شدن بلوچستان شد، ستم دیرینه بر زنان بلوچ و عصیان جسورانه آنان است.

جمعه خونین زاهدان در روز جمعه ۸ مهر، اوج اعتراضات در زاهدان بود. مولوی عبدالحمید، امام جمعه زاهدان بعد از سه هفته تاخیر مصلحت جویانه، خبر تجاوز را «تائید» کرد. هنگامی که جمعیت عصبانی دست به اعتراض زد، بسیج و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی دست به کشتار مردم زدند. به این ترتیب، «جمعه خونین زاهدان» به لیست جنایت های جمهوری اسلامی اضافه شد. در هفته های بعد، اعتراضات بیشتر شد. دانشجویان زن و مرد در دانشگاه های زاهدان با شعار «زن، زندگی، آزادی» به اعتراض ها پیوستند.

در بلوچستان، جمهوری اسلامی عمدتا از طریق نهادهای نظامی و امنیتی و تحمیل خشونت بار روابط ستم گری ملی علیه مردم بلوچ، حکومت می کند. اما، وابسته کردن دینمداران اهل سنت و روسای طوایف بخشی از اعمال این حاکمیت بوده است که به ویژه در ده سال گذشته با نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در سرکوب روشنفکران و مخالفین بلوچستان همکاری کرده اند. دو هفته طول کشید تا مولوی عبدالحمید، امام جمعه زاهدان، لب به سخن بازکند و کشتار جمعه خونین زاهدان را محکوم کند و پس از خوش خدمتی چهل و سه ساله، به ظاهر از همکاری نزدیک با جمهوری اسلامی دست بکشد. مولوی ها و به ویژه مولوی عبدالحمید فهمید که این خیزش سراسری که زنان و جوانان بلوچ بخش مهمی از آن هستند، با خیزش های گذشته متفاوت است. آنها احساس کردند که در حال از دست دادن کامل کنترل و «مرجعیت» خود بر مردم هستند. مولوی عبدالحمید در مشاوره با روسای طوایف دست به یک حرکت چرخشی زد و سعی کرد، تا دوباره نقش «مرجع» را برای مردم کوچه و خیابان بازی کند.

عده ای از فعالین سیاسی ملی گرا و اصلاح طلب نیز، سر از پا نشناخته، زیر خیمه این دینمدار رفتند و به روی خود نیاوردند که جرقه خیزش سراسری علیه جمهوری اسلامی را عصیان زنان علیه حجاب اجباری و قوانین شریعت زده است و این زنان بلوچ بودند که هنگام «سکوت معنادار» مولوی عبدالحمید در مورد تجاوز فرمانده انتظامی به دختر ۱۵ ساله، این جنایت را برملا کردند. (۲)

سیاست مولوی عبدالحمید و امثال او در بلوچستان طی سال ها چیزی نبود جز به انفعال کشیدن مردم بلوچستان و ترغیب آنها به تسلیم شدن در مقابل جمهوری اسلامی و رفتن به پای صندوق های رای. این پدرسالاران دینمدار، تقویت کننده خرافات و قوانین شریعت از نوع اسلام حنفی (که امارت طالبان نمایندۀ حکومتی آن است) در جامعه بلوچستان بوده اند و علاوه بر همکاری با جمهوری اسلامی، در تحمیل زن ستیزی و برده کردن زنان، با بنیادگرایان شیعه، در رقابت و مسابقه بوده اند. (۳) «صدها موسسه محلی به طور شبانه روزی تلاش میکنند که زنان را هم از نظر فیزیکی و هم رفتار و عمل در کنترل داشته باشند تا به گفته خود در عرصه به‌ اصطلاح دین، حیا، حجاب و عفت، از قدرتمندان حاکمیت شیعی  و یا بعضی همسایگان سنی فرامرزی عقب نیفتند.» (۴) بلندگوهای اینها همواره زنان را تهدید کرده اند، که مبادا بر خلاف خواست «خدا» خواهان برابری با مردان شوند. این ها گروه هایی هستند به نام «جماعت تبلیغ» که مخصوص زنان است و در خانه و کوچه و بازار برای تحمیل پوشش و رفتار و اخلاق اسلام حنفی فعالیت می کنند. (۵)

 این که دینمداران سنی توسط دینمداران شیعه حاکم در ایران سرکوب می شوند، ذره ای از ماهیت پوسیده و ضد انسانی احکام فقهی و برنامه شان برای استقرار امارت اسلامی کم نمیکند. این جریان دینمدار دست در دست روسای طوایف، تلاش می کند، خیزش زنان بلوچ را به حاشیه براند. بی جهت نیست که در اعتراض های تحت کنترل مولوی ها خبری از خواست آزادی فائزه براهویی و دیگر فعالین مدنی بلوچ، به ویژه زنانی که در تجمع شبانه ۵ مهرماه در چابهار دستگیر شدند، نیست. و باز بی جهت نیست که در اعتراض های کنترل شده توسط نهاد نماز جمعه و مولوی، عمدتا جمعیت های مردانه شکل می گیرد و خانه نشینی به زنان تحمیل می شود. در این اعتراض ها اثری از شعار آزادی زن و «زن، زندگی، آزادی» دیده نمی شود، اما شعار جدید «جانم فدای شیخ الاسلام» (۶) ظاهر شده است. نباید اجازه داد که اعتراض های خیابانی در اشغال این افق های ارتجاعی بماند. زنان و جوانان بلوچستان در مقابله با این افق های ارتجاعی خطر کرده و به میدان می آیند و هرچه بیشتر خواهند آمد؛ باید صدای آنان باشیم. پدرسالاران بومی از هر حرکت آزادی طلبانه زنان چنان به وحشت می­افتند که راه را برای سرکوب آنان به دست نیروهای امنیتی باز می­کنند. این اتحاد «مقدس» راباید درهم شکست.

خطاب به کسانی که مساله ستم بر زن را تحریف کرده و در بسته های دینی- ملی «ناموس بلوچ» می پیچند باید بگوییم که دست از تلاش برای پوشاندن واقعیتِ شکاف جنسیتی آزار دهنده و ضد انسانی بردارند و در لگدمال کردن انسانیت زنان، وارد مسابقه میان جمهوری اسلامی و امارت اسلامی نشوند! وگرنه، ما «نه فراموش میکنیم و نه می بخشیم».

آزادی از ستم ملی هرگز بدون آزادی زنان از ستم پدر/مردسالاری و مشخصا امروزه، بدون سرنگونی حکومت اسلام گرای فاشیست جمهوری اسلامی و هم چنین آزادی از آتوریته های دینمدار که قانون شریعت و فرهنگ و روابط اجتماعی منسوخ و ارتجاعی پدر/مردسالاری را بر جامعه تحمیل می کنند، ممکن نخواهد شد.

مقابله با دین و دینمداری، از ضروریات رهایی زنان در ایران و افغانستان و خاورمیانه است. هرچند، دینمداری به واسطه حاکمیت بنیادگرایان اسلامی جمهوری اسلامی به شدت ورشکسته و بی پایه شده و بحرانی ایدئولوژیک گریبان طبقات حاکمه را گرفته، اما باورهای مذهبی، نفوذی انکار ناپذیر در میان مردم دارند که به طور خود به خودی از میان نمی رود. مذهبی بودن توده ها مانع از آن نمی شود که زیر فشار ستم، دست به مقاومت بزنند. اما مانع از آن می شود که راه رهایی واقعی را ببینند و  وارد بن بست ها و بیراهه ها نشوند. به همین علت و برای  جلوگیری از هیچ و پوچ شدن فداکاری ها و مقاومت شان ، باید باورهای دینی و اعتقاد به آتوریته های دینی در مردم به ویژه جوانان به چالش گرفته شود تا درک علمی از هستی و رخدادهای سیاسی و اجتماعی جایگزین شیوه تفکر دینی شان شود.  

به پا خاستن زنان که نه حاضرند به شریعت تن دهند و نه تسلیم طایفه و خانواده ای شوند که مامن روابط ستم گرانه مرد بر زن است، انرژی و انگیزه بزرگی به گسست از دین و اعتقاد به آتوریته های دینی داده است. تعداد بیشتری از مردم می بینند که چگونه، مذهب توجیه گر بدترین و زشت ترین انواع روابط ستم گرانه اجتماعی است. این، خصلت جهانشمول دین به ویژه ادیان سامی است و تفاوتی میان آنها نیست. از نظر اسلام، زن «شیطان» است، می توان او را حبس کرد و حقوقی نداد و صدایش را نشنید. و همیشه باید تحت قیمومیت مرد باشد و از اجتماع و فعالیت اجتماعی برکنار بماند.

 

چه باید کرد؟

انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر!

پوسته جامعه کهنه ترک برداشته و بلوچستان هم مانند سراسر دنیا، عصیان زنان علیه زنجیرهای نظام پدر/مردسالاری را تجربه می­کند. اما حتی با خیزش های عظیم اجتماعی و با وجود آنکه جامعه به طور عاجل نیازمند گسستن زنجیرهای بردگی زنان است، بدون آگاهی به این که چرا وضع این گونه است و راه رهایی چیست و بدون سازمان یافتن و تلاش برای انقلابی که رهایی زنان، بخش حیاتی آن است، مسافت زیادی را نمی توان طی کرد. باز کردن راه پیروزی و رسیدن به هدف جامعه ای واقعا آزاد و عادلانه، نیازمند آن است که هزاران تن از زنان و مردان جوانی که امروز برای سرنگونی جمهوری اسلامی مبارزه می کنند، به عنوان کمونیست های انقلابی به مبارزۀ خود ادامه دهند. گام اول در این راه، در دست گرفتن کمونیسم نوین (۷) به عنوان شالوده تئوریک انقلاب و هم زمان، بررسیِ کاربست انضمامی این تئوری در «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران» و پیش نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین» (۸) است.

این فراخوانی است به همه زنانی که برای پاره کردن زنجیرهایشان به پا خاسته اند! بشریت نیاز دارد که ما از بلوچستان تا سراسر ایران و از ایران تا همه جا، تبدیل به رزمندگان راه رهایی بشریت شویم!

 

 

maryam.jaz1871@gmail.com

 

 

یادداشت ها:

 

۱) بیانیه‌ زنان بلوچ در پیوستن به جنبش زن زندگی آزادی (جَنین، زِند، آجوئی)؛اخبار روز، ۱۵ مهر ۱۴۰۱

۲)زنان بلوچ: چرا دختر چابهاری اسم رمز ماست؟ دسگوهاران؛ رادیو زمانه، ۲۶ مهر ۱۴۰۱

۳) نگاه کنید به کتاب «محمودالفتاوی زاهدان» که زیر نظر مولوی عبدالحمید به تحریر درآمده و مجموعه ای از احکام فقه حنفی است. طبق فرمان های آن، حجاب زن باید بلند و گشاد و چهره را کاملا بپوشاند زیرا صورت مصداق «عورت» را دارد. زنان، هنگام بیرون رفتن از خانه فقط یک یا دو چشم را می توانند نپوشانند. و در حوزه های آموزشی باید تفکیک جنسیتی باشد و … این کتاب تاکید می کند که حجاب مانع از رسیدن «غرب» به امیالش در میان مسلمانان است ….

۴)بلوچستان، زنان برای آزادی خویش می جنگند؛ ایوب حسین‌بر (هوشنگ نورائی)  ۲۰ ژانویه ۲۰۲۲.

 

۵) مریم فومنی در «روایت هایی از کشف حجاب: اگر غیرت دارید همان جا او را بکشید و خاکش کنید» نیز از وجود این گروه ها صحبت می کند.

۶) هوشنگ نورایی جامعه شناس می نویسد: مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی که از او به عنوان‌های مولانا، شیخ الحدیث و شیخ الاسلام هم یاد میشود.»

 (مولوی عبدالحمید، دیو بندیسم و طالبان؛ هوشنگ نورایی، سپتامبر ۲۰۲۱)

۷)باب آواکیان، معمار علم کمونیسم نوین است. کمونیسم نوین، تکامل بیشتر علم کمونیسم می باشد که توسط مارکس و انگلس پایه گذاری شده است. رجوع کنید به کتاب «گشایش ها: گشایش تاریخی توسط مارکس و گشایش بیشتر با کمونیسم نوین- چکیده ای پایه ای» (آواکیان. ۲۰۱۹)و همچنین برای تشریح کمونیسم نوین به کتاب «کمونیسم نوین» (آواکیان. ۲۰۱۸)

۸)در وبسایت cpimlm.org سه سند پایه ای حزب کمونیست ایران (م.ل.م)را جستجو کنید: «مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران»؛ پیش نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین»؛ «استراتژی راه انقلاب در ایران».

 

 

 

 

 

 

 

این‌جا بلوچستان است! خاکِ خوبش تشنۀ آب است اما بیشتر از آن، مردم‌اش تشنۀ آگاهی و یافتن راه رهایی‌اند

 

گزیده ای از گزارش میدانی برای نشریه آتش شماره های ۷۰ و ۷۱ (شهریور و مهر ۱۳۹۶)

 

بلوچستان جنوبی عقب‌‌افتاده‌ترین بخش بلوچستان است. از بندر چابهار شروع شده و تا ۲۵۰، ۳۰۰ کیلومتری به‌عمق می‌رود. بخشی از کناره مسیر کنارک تا چابهار ریگزاری خشک و آفتاب ‌سوخته است با کپرهایی ساخته شده از برگ درختان نخل. بخشی دیگر نزدیک به ساحل زیبا و آبی رنگ قرار دارد با خانه‌های ویلایی رو به دریای آرام و تمیز که قیمت‌های چند میلیاردی‌اش با مناطق پولداری تهران برابری می‌کند. نمادِ عریانِ شکافِ عظیم طبقاتی و تراکمِ فقر و ثروت در کنارِ هم. مدتی است پولدارهای تهرانی این‌جا را برای تفریح کشف کرده‌اند. چون ساکت و آرام است. آلودگی هوا نیست. دریا تمیز است. به‌خاطر گرمای هوا از این ویلاها فقط چند هفته در سال و عموما در فصل زمستان استفاده می‌شود و مابقی ایامِ سال خالی از سکنه است.

جمهوری اسلامی می‌گوید آب لوله‌کشی در اختیارِ روستاهای بلوچستان قرار داده است. اما دروغ می‌گوید. آب را خودِ مردم با زحمت و هزار ترفند و با هزینه خودشان از رودخانه یا چاه تهیه می‌کنند. با بشکه. با شلنگ. با دبه و گاه با کاسه و کوزه‌ای بر شانه. برای کشاورزی و یا مصرف خانواده. و اگر اصلا آبی باشد! وقتی بارندگی نیست رودخانه خشک شده، چاه کم‌آب شده و زندگی از جهنم بدتر می شود.

در روستا … تعداد زنانِ سرپرست خانواده به نسبتِ جمعیت زیاد است که سرپناه‌شان را نزدیک به اقوام برپا کرده‌اند چون به حمایت جمعی نیاز دارند. مردان خانوار یکی در مسقط کار می کند، دیگری در قطر و آن یکی در دوبی، یکی در ایالت سند در پاکستان و دیگری در شهرهای حاشیه خلیج ماهیگیر است. «خوش‌شانس»ترین‌ها آن‌هایی هستند که درونِ همین مرز، کارگری می‌کنند. هرچند فرسنگ‌ها دور از خانواده. مکانیکی ۱۷ ساله که از ۸ سالگی کار کرده از شرایط کارش گفت: «نزدیک مرز کار می‌کنم. با ۱۵ نفر دیگر در یک گاراژ. در یک اتاق می‌خوابیم. گرما کشنده است. صاحبکار کتک می‌زند… »

دغدغه‌های مردم، ارتباطی با مشغله‌های طبقه متوسط شهرنشین ندارد. اگر هیچ خبری را دنبال نکنند حتما اخبار مربوط به ماهیگیران و «دزدانِ دریایی» و به  اسارت گرفتن آنان را دنبال می‌کنند. چون زندگی و سرنوشت کل خانواده به این مربوط است.

زنان روستا تجسمِ عینی ستم بر زنان در مناطق روستایی‌اند و کل امورات خانواده پرجمعیت را می‌گردانند. نان بپز. انبوه رخت‌ها را بشور. جارو بکن. شیر بز را بگیر. از کوچک‌های عضو خانواده نگهداری بکن و… از ۶ صبح تا ۱ نیمه‌شب. کار و فقط کار. روابط پدرسالارانه و قراردادهای اجتماعی سنتی و غیر انسانی، غالب است. ازدواج‌های ترتیب داده شده و زود هنگام، رواج و سنت منطقه است. زنان به‌واقع به‌جز «ماشین جوجه‌کشی» و کارگرانِ بی‌جیره و مواجب نیستند و از ۱۳، ۱۴ سالگی می‌زایند و کار می‌کنند. در گرمای بالای چهل درجه مجبورند لباس‌های سنتی و سنگین و آئینه‌ کاری ‌شده بپوشند. به تن کردن پوششی سبک‌تر و ملایم‌تر تبدیل به یکی از آرزوهایشان شده است. اما مذهب و سنت‌های عقب‌افتاده ملیتی اجازه نمی‌دهد. سن زنان هرچه بالاتر، اغلب معترض‌تر. زنِ مسنی که به استعاره «روحِ پیشروی» روستاست علیه سنت‌های عقب‌مانده حرف می‌زد. به نواده‌هایش می‌ گوید با مردانی که سن خیلی بالاتری از شما دارند ازدواج نکنید. اگر زن دیگری روی شما آوردند، طلاق بگیرید. اگر شما را کتک زدند، شما هم کتک بزنید. می‌گفت درس بخوانید و معلم بشوید. کم‌تر از ۲۷  سالگی ازدواج نکنید. این‌ها زنانی هستند که خود تجربه‌های سنگینی را از سر گذرانده و به آگاهی‌هایی دست‌یافته‌اند و نمی‌خواهند ماترکِ تلخِ آنان به فرزندان و نواده‌های‌شان منتقل شود.

علت برخی بیماری‌های تقریبا همه‌گیرِ ناشی از کمبود انواع ویتامین‌هاست. از شب‌کوری تا بیماری‌های دیگر. خوراک مردم عمدتا سبزیجاتی مانند کدو و بامیه و برخی محصولات محلی یا خرما است که در زمین خودشان تولید می‌شود. هر از گاهی ماهی‌فروشِ دوره‌ گرد به روستا می‌آید و ماهی می‌ فروشد. میگوی این منطقه از عالی‌ترین‌ها در نوع خودش در سطحِ جهانی است و وسیعا صادر می‌شود و یا در بازارهای گران‌ قیمت شهرهای بزرگ با بهایی چندین برابرِ قیمت محل به فروش می‌رسد. اما سفره مردمِ محلی رنگِ میگو ندیده است. پروتئینِ مورد نیازِ مردم هر از گاهی از ماهی و مرغ و در مواقع استثنایی از گوشت بز که به ده‌ها دلیل «خدای واقعی» در این منطقه است، تامین می‌شود.  

آبی که می‌نوشند کِدر و خطرناک ناسالم است. وضعیت آموزشی، یک تراژدی است. کم‌تر بچه‌ای به رفتن به دبستان ۵ کلاسه روستا علاقمند است. چون هم خانواده به کار فرزند در کشاورزی و یا کارگری در مناطق دیگر نیاز دارد و هم از دبستان چیزی نمی‌آموزند. اغلب، معلمانی خسته و فرسوده که طبق نظام شوینیستی به زبان فارسی حرف می‌زنند و تدریس می‌کنند و دانش‌آموزان فقط طوطی‌وار آن‌ها را تکرار می‌کنند و حتا قادر نیستند یک جمله کتاب فارسی که روخوانی می‌کنند را معنا کنند. امکان رفتن به دبیرستان در ۶۰ کیلومتری روستا قرار دارد که تقریبا هیچکس نمی‌رود و دختران مطلقا از رفتن محرومند. این وضعیت، بیسوادی در منطقه را فاجعه‌بار کرده است. اما در همین حال بسیاری تلفنِ همراه در دست دارند و «واتس آپ» اپلیکیشین مورد علاقه است! ولی چون سواد ندارند، از طریقِ گزینه صدا ارتباط برقرار می‌کنند. آن‌هایی که سیاسی‌اند از این طریق برای هم ترانه‌های بلوچی که از ستم و ظلم بر این ملت می‌گوید و یا فیلم و تصاویری که مبارزات مردم بلوچ و جریانات ناسیونالیستی بلوچ را در پاکستان نشان می‌دهد، رد و بدل می‌کنند.

وضعیت پزشکی و درمانی افتضاح است. بهداری منطقه حتا یک آمپول برای تزریق در موارد اضطراری (مانند سگ‌گرفتگی که امری عادی در منطقه است) ندارد. فقط یک پلاک آهنی می‌بینیم که خاک گرفته و کج و معوج در بادِ سوزان تکان می‌خورد و  اعلام می‌کند این‌جا «بهداری» است. برای ابتدایی‌ترین مشکلات درمانی، مردم ناچار به سفری طولانی هستند. خیلی‌ها رنج این سفر و هزینه‌اش را نمی‌خرند و با توسل به «دعای» ملای شیادِ روستا و «توکل» به خدای موهوم، امید به بهبود می‌بندند.

از معدود «تفریح»های جوانان روستا شب‌ها جمع شدن در مسجد است. مکانی که هم نقش امنیتی و کنترل مردم را از نظر سیاسی دارد و هم مرتبا بیمارگونه‌ ترین افکار دینی و خرافی را به توده‌ها تزریق می‌کند و شست ‌وشوی مغزی می‌دهد. به‌همین‌دلیل، بسیاری از مردم «به چشمِ خودشان»، «جن» را هنگامی‌که قصد آزار آنان را داشته است، دیده‌اند!

بسیاری از مردم فاقد شناسنامه هستند و برای دریافت کارت شناسایی باید آزمایشِ «دی‌ان‌ای» بدهند تا ثابت کنند «شهروند ایران» هستند. برای این آزمایش باید یک پروژه و بوروکراسی سنگین را از سر بگذرانند. مثلا انجام این آزمایش در تهران میسر است اما چون شناسنامه ندارند نمی‌توانند از منطقه خارج شوند و به تهران بروند! بنابراین بسیاری قیدش را می‌زنند. اما نداشتن شناسنامه، مساوی است با دریافت نکردن یارانه. نداشتن دفترچه بیمه سلامت. نداشتن امکانِ جا به ‌جا شدن و رفتن به مناطقی دیگر. نداشتن امکانِ درس خواندن. مال‌ دارهای محلی از این وضعیت بیشترین بهره را می‌برند و این موقعیت به صاحبانِ کارگاه‌های خدماتی امکان بیرحمانه‌ ترین شکل‌های استثمار را می‌دهد و کلِ نظام از این بهره‌کشی، منفعت می‌برد. ۹۹ درصدِ مردم شهرنشین نمی‌دانند در گوشه‌ای از این کشور، مردم با چنین شرایطی زندگی می‌کنند. این فاجعه است.

مذهب و خرافه، ستم و استثمار بیرحمانه در شرایط فقدان نیرو و حرکت پیشرو و انقلابی، رُسِ توده‌ها را کشیده است. در دوره‌های انتخاباتی، جمهوری اسلامی رذیلانه به یادِ این مناطق و مردمش می‌افتد. در انتخابات قبل، روحانی با دادن وعده‌ها به توده‌های بلوچ و تاکید به روی «رفع تبعیض‌های قومیتی» و ساخت ‌و پاخت با مولو‌ی‌های سنی‌ مرتجع، آرای زیادی ازاین‌جا به ‌‌دست آورد. بلوچستان ازجمله مناطقی بود که روحانی از بالاترین درصد آرا را به‌دست آورد.

وقتی با مردم در موردِ امکانِ به وجود آوردن مناسباتی به‌ جز آن‌چه بسیاری «تقدیر» می‌دانند حرف می‌زنی، آرزومند و مشتاق، گوش می‌دهند. ازاین‌که چطور چنین چیزی ممکن است می‌پرسند و حرف‌ها و فکرها برای گفتن و یادگیری دارند و وظیفه و مسئولیت جلو می گذارند. 

 

 

زنجیرۀ تامینِ جهانی شده

  باب آواکیان

آوریل ۲۰۲۲

در زیر گزیده ای از «زنجیرۀ تامین جهانی شده» که بخش هفتم از مصاحبه باب آواکیان است را می خوانید.(۱)

مصاحبه گر: …با توجه به اوضاع کنونی در رابطه با زنجیره تامین {زنجیرۀ عرضه}، به نظر شما چه انتخابی هست؟ به علاوه، زنجیرۀ تامین جهانی شدۀ امروز، وابسته است به حمل و نقل از راه دور که از نظر محیط زیست هم عقلانی نیست. چه آلترناتیوهای بهتری اکنون در دسترس است یا می توان به وجود آورد تا به نجات زندگی سیاره و همچنین تامین نیازهای جامعه کمک کرد؟

باب آواکیان: امروزه «زنجیره های تامین» که جهانی شده اند، اساسی ترین ابزارهای استثمار سرمایه داری-امپریالیستی و مافوق استثمار میلیاردها انسان، از جمله ۱۵۰ میلیون کودک، در جهان سوم هستند. و ابزارهای رقابت میان «مجمع الکواکب» {گروه بندی های} متفاوتِ سرمایه امپریالیستی و دولت های سرمایه داری-امپریالیستی می باشند.

همچنین توجه داشته باشید که تعداد زیاد کسانی که در خط تولیدهای جهانی شده کار می کنند — از ماکیلادوراها در مکزیک گرفته تا کارخانه های نساجی بنگلادش و خط تولیدهای الکترونیکی در چین– زن هستند که مافوق استثمار شده و اغلب در معرض سوء استفاده جنسی اند.

بخش مهم دیگر این تصویر آن است که با واژگون شدن سوسیالیسم در چین در اواخر دهه ۱۹۷۰ و احیای سرمایه داری در آن کشور و پس از آن، در ابتدای دهه ۱۹۹۰ با سقوط اتحاد جماهیر شورویِ رویزیونیست (که فقط در اسم سوسیالیست بود و در واقعیت یک کشور سرمایه داری-امپریالیست) و تبدیل اقتصاد سرمایه داری دولتیِ آن به یک اقتصاد سرمایه داری «کلاسیک» تر، نقش و تأثیرات زنجیره های تامینِ جهانی شده، دستخوش جهش کیفی شد.

زنجیره های تأمین جهانی، شبکه ای از کارخانه ها، معادن و مزارع؛ حمل و نقل؛ و انبارداری و توزیع را به یکدیگر متصل می کنند و بیانگر روند بسیار درهم تنیدۀ تولید در جهان امروز هستند و روند تولید از طریق تقسیم بسیار عمیق و استثمارگرانۀ جهان پیش می رود: در یک طرف، تعداد انگشت شمار کشورهای ثروتمند سرمایه داری-امپریالیستی و در طرف دیگر، کشورهای تحت سلطۀ فقر زده در جنوب جهانی که اکثریت بشریت در آن زندگی می کنند.

زنجیره های تامین اپل به کارخانه های چین و دیگر نقاط آسیا بسط می یابد که مثل کارگاه های عرق ریزان هیولایی اداره می شوند و عمیقاً وارد معادن کبالت جمهوری دموکراتیک کنگو می شود که در آن نزدیک به ۴۰ هزار کودک در حفاری تونل ها و جا به جایی سنگ ها کار می کنند. بدون کار این کودکان، هیچ آیفونی نمی تواند تولید شود. بدون این زنجیرۀ تامین هرگز اپل نمی توانست یک شرکت ۳ تریلیون دلاری باشد. تولید بسیار سازمان یافته توسط واحدهای منفرد سرمایه مانند اپل، دل، جنرال موتورز، تویوتا و غیره، با به کار بردن فن آوری پیشرفته در زمینه لجستیک و غیره، استانداردهای کارآیی خود را تحمیل می کنند. این کار، به نبرد رقابت جویانۀ بلوک های عظیم سرمایه خدمت می کند که هر یک در تلاش هستند تا هزینه هایشان را به حداقل برسانند، سهم خود را از بازار گسترش دهند و سودهایشان را به حداکثر برسانند. این زنجیره های تامین، سلاح هایی در پیشبرد این نبرد هستند.

این روندی بسیار آنارشیک است. در این روند هیچگونه «دید درازمدت» در رابطه با این که با سیاره زمین چه می کند، هیچ زنگ خطری در رابطه با بلایی که بر سر سلامت عمومی می آورد، تعبیه نشده است. زنجیره های تأمین، به شدت آلاینده هستند و آب و خاک را مسموم می کنند. حمل و نقل میان فاصله های دور وابسته به سوخت فسیلی است و کل این عملیات تولید کنندۀ زباله های عظیم است. از یک طرف، نقش این زنجیره های تأمین و وابستگی به آن عُقلایی است و از طرف دیگر، غیر عُقلایی. از دید منافع خاص، از دید منافع بلوک های مختلف سرمایه، عُقلایی است چون برای آنها امکان گسترش دامنۀ عملیات شان را فراهم می کند تا بتوانند از «تقسیم کار» جهانی، از برخی «تخصص» های منطقه ای استفاده کنند.

اما از منظر شرایط و نیازهای اساسی توده های مردم که فوق استثمار می شوند تا این «زنجیره های تامین» محقق شوند، کاملا غیر عقلایی است. همچنین از نقطه نظر تسریع گرمایش زمین و تشدید بحران زیست محیطی و اکولوژیک، بسیار غیر عقلایی است (… کشتی های کانتینری که متصل کنندۀ حمل و نقلی «زنجیره های تامین» هستند، یکی از آلاینده ترین بخش ها در جهان بوده و کاملا وابسته به مافوق استثمار کارگران جهان سوم می باشند).

تضاد عقلانی/غیرعقلانی که در بالا صحبت کردم، بیانگر تضاد کلیِ سازمان یابی/آنارشی است. تضاد سازمان یابی/آنارشی، یک نیروی محرکۀ سرمایه داری است که دائما منجر به تلاطمات و بحران های مختلف می شود. (همان طور که مارکس خاطرنشان کرد: بی نظمی کامل نظم آن است). از یک طرف با سازمان یابی و برنامه ریزی در سطح شرکت ها و در عملیات واحدهای پایه ای تولید مواجهیم و از سوی دیگر با آنارشی در کلیت عملکرد اقتصاد؛ اقتصادی که به شدت جهانی شده است. و آنارشی در رقابت و مسابقه میان بلوک های متفاوت سرمایه و کشورهای مختلف سرمایه داری- امپریالیستی تبارز می یابد.

این «زنجیره های تامین» همچنین، جنبۀ قابل توجه پدیده ای است که ریموند لوتا در «انگل وارگی امپریالیستی …» (۲) بر آن تاکید می کند: «امروزه اقتصاد امپریالیستی با وضعیتی رقم خورده که در آن فرآیند تولید (که به طور روزافزون در جهان سوم پیش می رود) و مصرف نهایی فرآورده ها (که در کشورهای امپریالیستی متمرکز است) به طور روزافزونی منفصل از یک دیگر هستند. این بیان عمده ای از انگل وارگی امپریالیستی مدرن است.»

با تمام رنج های هولناکی که عملیات این زنجیره های تامین تحمیل می کند و آشوب ها و اختلالهایی که در آن وجود دارد اما در چارچوبۀ  سیستم سرمایه داری-امپریالیستی هیچ جایگزین مناسب دیگری وجود ندارد …

تنها راه حل واقعی برای این وضعیت خاتمه بخشیدن به حیات سیستم است. یعنی، انجام انقلابی که بتواند آلترناتیوی را به جای سیستمِ سرمایه داری-امپریالیسم که امروز بر جهان حاکم است، به وجود آورد – آلترناتیوی که هم قابل دوام است و هم پایدار. زیرا، از نیروهای مولده ای که داریم آغاز می کند و موانعِ مقابل استفاده عقلانی از آنها را کنار می زند. یک سیستم اقتصادی کاملاً جدید به عنوان پایه و اساس یک جامعه کاملاً جدید لازم است. جامعۀ جدیدی که روابط اجتماعی نوین و روبنای سیاسی و ایدئولوژیک بنیادا متفاوت دارد؛ از جمله دارای اخلاقیات کاملا متفاوت است که با سیستم اقتصادی نوین مطابقت دارد و آن را تقویت می کند. سیستم اقتصادی سوسیالیستی مبتنی بر مالکیت اجتماعی، برنامه ریزی اجتماعی و تولید برای استفاده اجتماعی و بهبود وضع بشریت، زمینۀ مساعدی را برای ایجاد تغییرات بنیادین اجتماعی به سمت محو هر شکل از ستم فراهم می کند.

البته  همانطور که من در اینجا و در شماری از آثارم تأکید کرده ام، دگرگونی سوسیالیستی، یک مبارزه پیچیده و در بعضی مواقع شدید خواهد بود؛ با هدف بسیج توده های مردم در مبارزاتی هرچه آگاهانه تر برای غلبه بر موانع. و یکی از کمترین موانع، مقاومت نیروهایی در خود جامعه سوسیالیستی خواهد بود که تلاش خواهند کرد کارها را به سبک و سیاق قدیم که منطبق بر روابط سیستم سرمایه داری-امپریالیستی است، انجام دهند. علاوه بر این لازم خواهد بود که در تقابل با کشورهای سرمایه داری-امپریالیست (و ارتجاعی) مبارزه و تغییر انقلابی در جهان به پیش رانده شود. این کشورها کماکان وجود خواهند داشت و نفوذ زیادی در روابط بین المللی، از جمله علیه دولت های سوسیالیستی و تحول انقلابی ادامه دار آن ها، اعمال خواهند کرد. … کشورهای سوسیالیستی باید در چنین محیطی، تغییر و دگرگونی اقتصادی را پیش ببرند. از جمله این که، کشورهای سوسیالیستی ضرورت خواهند داشت وارد میزان معینی از تجارت و تعامل با دولت های امپریالیستی و ارتجاعی شوند. طبعا، این امر همراه خواهد شد با جدل های حاد در مورد مبانی پیشبرد این تعامل های اقتصادی و تثبیت این که با دگرگونی های انقلابی در خود کشورهای سوسیالیستی و اساسی تر از آن با دگرگونی های انقلابی در سطح جهان به طور کل، سازگار بوده و در واقع پیشبرندۀ آن باشند. …

در این رابطه، کتاب «گشایش ها» برخی اصول را بحث کرده و می گوید:

«… چگونه، این به اصطلاح پیشرفت های مرحله به مرحلۀ انقلاب را در خود کشور سوسیالیستی و در چارچوب بزرگترِ اوضاع جهانی، به طور صحیح پیش ببریم – و در هر مرحله از این فرآیند، چگونه سطح نیروهای مولده و وفور نسبی را واقعا بالا ببریم و هم زمان، تمایزات میان مردم را به حداکثر درجه ممکن کم کنیم، بدون اینکه پا را فراتر از آن چه شالوده های مادی در آن وحله امکانش را فراهم می کند، بگذاریم. این تضاد حادی است که باید درک شود. اول از همه این تضاد را باید دید و تشخیص داد و بعد با رویکردی علمی، رویکرد ماتریالیست دیالکتیکی، روی آن کار کرد. از جمله، باید این واقعیت را بفهمیم که … کشور سوسیالیستی مان جزیره ای تک افتاده نیست؛ بلکه بر بستر جهانی بزرگتر وجود دارد و باید با آن جهان بزرگتر برهم کنش داشته باشد، از جمله برهم کنش اقتصادی. حتا با وجود این که یک کشور سوسیالیستی باید از نظر اقتصادی، به طور استراتژیک خودکفا باشد، اما خودکفایی اقتصادی مطلق ممکن نخواهد بود. این هم یک نکتۀ مهم دیگر است که درکتاب کمونیسم نوین و به طور وسیع تر در تکامل سنتزنوین کمونیسم، بحث شده است.»

 

… اجازه دهید کوتاه در مورد عمق و پیچیدگی رابطه میان توسعۀ سوسیالیستی، تغییر در یک کشور خاص سوسیالیستی با پیشرفت انقلاب در سراسر جهان به سمت هدف کمونیسم، توضیح بیشتری دهم. ایجاد کشورهای سوسیالیستی به عنوان وسایل نقلیه برای تغییر بنیادین و رهایی بخش جامعه در همه ابعادش، اهمیت زیاد دارد. اما، بالاتر از هر چیز، اینها مناطق پایگاهی برای تکامل بیشتر انقلاب جهانی و پیشروی به سمت هدف نهایی استقرار کمونیسم جهانی هستند. با ایجاد یک کشور سوسیالیستی و تداوم پیشرفت در جاده سوسیالیسم، می توان گامهای فوق العاده ای در دگرگون کردن بنیادین جامعه به روشی رهایی بخش، برداشت. اما روابط استثمار و ستم، که صدها سال در جامعه سرمایه داری — و هزاران سال در سایر اشکال جامعه بشری – مشخصۀ اصلی و مسلطِ تعامل میان انسان ها بوده است، نمی تواند صرفا در خودِ کشورهای سوسیالیستی محو و نابود شود. این امر مستلزم پیشرفت کمونیسم به صورت جهانی است. ….

این امر مجدداً اهمیت انترناسیونالیسم را تاکید می کند که باید به عنوان اصل و هدف راهنمای مان همیشه مد نظر باشد: سرنگونی سیستم سرمایه داری-امپریالیستی… و جایگزینی این سیستم کاملاً منسوخ با سیستم سوسیالیستی بنیادا متفاوت و رهایی بخش، یک پیشروی عظیم خواهد بود. اما، کماکان نیاز به تداوم پیشروی خواهد بود: تا رسیدن به هدف نهایی کمونیسم در جهان، رسیدن به «چهار کلیت» و به طور کلی رهایی بشریت از کلیۀ سیستم ها و روابط استثمار و ستم، و گذر به ورای جنگ های خصمانه که این روابط ستم و استثمار تولید کنندۀ آن است.

اکنون، نتیجه گیری را اختصاص دهیم به صحبت در مورد مسائلی که بشریت به محض آزاد کردن خود از حصارها و محدودیت های تحمیلی جهان موجود، به حل آگاهانه شان خواهد کوشید و با وجود جهانی که تحت سلطه سیستم سرمایه داری- امپریالیسم است نمی تواند چنین کند زیرا قوۀ محرکۀ این سیستم، جنگ ها و فتوحات است؛ این سیستم توسط روابط اقتصادی و اجتماعی استثمار و ستم  به زنجیره کشیده شده است؛ این سیستم تعامل میان انسان ها را تبدیل به روابط کالایی تحقیرآمیز کرده است؛ این سیستم، جنون، فلاکت و اضطراب روانی برای توده های بشریت به وجود آورده است.  

این که تضادهای اجتماعی در جامعه کمونیستیِ آینده چه خواهند بود و چگونه حل خواهند شد، امروز ما فقط می توانیم حدس بزنیم و در مورد آن رویاپردازی کنیم. مثلا، در آن آینده، رویکرد به مشکل ترکیب نیروهای تولیدی پیشرفته — که نیاز به درجه قابل ملاحظه ای از تمرکز دارند– با عدم تمرکز و ابتکار عمل محلی (هر معنایی که «محلی» در آن آینده خواهد داشت) چه خواهد بود؟ پرورش نسل های جدید که اکنون در شکل اتمیزه و به واسطۀ روابط سرکوبگرانه در خانواده انجام می شود؛ در جامعه کمونیستی آینده چگونه خواهد بود؟

توجه به توسعۀ زمینه های خاص دانش یا تمرکز بر روی پروژه های خاص چگونه خواهد بود که این موارد تبدیل به «حوزه استحفاظی» افراد خاصی نشود؟ چطور این تضاد را حل خواهیم کرد که از یک طرف توده های مردم بتوانند مهارت ها و دانش های همه جانبه به دست آورند و از طرف دیگر، نیاز به حدی از تخصصی شدن جواب بگیرد؟ رابطۀ بین ابتکارات فردی افراد و فعالیت های شخصی شان از یک سو و مسئولیت های اجتماعی و کمک های اجتماعی آنها از سوی دیگر، چگونه خواهد بود؟ به نظر می رسد، همیشه اینگونه خواهد بود که در مورد هر موضوع خاص، یا موضوع مورد مناقشه، گروهی وجود خواهد داشت که درک صحیح تر و پیشرفته تری خواهد داشت– و به عنوان یک قاعده کلی آن گروه در اقلیت خواهد بود. اما چگونه می توان از مزایای کلیِ آن استفاده کرد و در عین حال مانع از آن شد که گروه ها تبدیل به «گروه های ذینفع» شده و دور خودشان «حصار» بکشند؟  در آن زمان کشورهای مختلفی وجود نخواهند داشت. پس، روابط بین عرصه ها و مناطق مختلف چگونه خواهد بود؟ و تضاد میان آنچه می توان «جوامع محلی» نامید و نهادهای بالاتر تا سطح جهان چگونه حل خواهد شد؟ در آن آینده، مردم حقیقتا شهروندان جهانی خواهند بود؛ اما به طور انضمامی در جایی زندگی و کار و غیره خواهند کرد و سوال این جاست که آیا از یک منطقه جهان به منطقه ای دیگر به طور «چرخشی»، جا به جا خواهند شد؟ مسئلۀ تنوع زبانی و فرهنگی در مقایسه با اتحاد جهانی بشریت، چگونه خواهد بود؟ در آن آینده، مردم با وجود تمام شناختی که از تاریخ خواهند داشت آیا واقعا خواهند توانست تصور کنند که جامعه ای مثل امروز که ما زندانی آن هستیم، زمانی وجود داشت؟ و باور خواهند کرد که این جامعه خودش را ابدی و جاودانه و نوک قله و حد نهایت دستاورد بشر قلمداد می کرد؟ بازهم تکرار می کنم، این سوال ها و بسیاری سوال های دیگر، امروز فقط می توانند موضوع گمانه زنی و رویاپردازی باشند. اما، حتی طرح چنین سوالاتی و کوشش در تجسم این که در جامعۀ بدون تمایزات طبقاتی، تخاصمات اجتماعی و سلطه سیاسی، به این مسائل چگونه جواب داده خواهد شد، به خودی خود، برای هر کس که منافع ریشه دار در نظم کنونی نداشته باشد، فوق العاده رهایی بخش است. (آواکیان. فصل دوم از کتاب پایه ها)

برای کسانی که منفعت ریشه داری در سیستم کنونی ندارند، این است پایۀ رویاپردازی های الهام بخش و مطلع  و امید برای بشریت – امید بر اساس علمی.

یادداشت:

عنوان انگلیسی مقاله: globalized supply chain

۱) عناوین بخش های دیگر عبارتند از: نکات مقدماتی، تغییرات اقلیمی و عدالت اقلیمی، مهاجرت و پناهندگان، حقوق بشر در زنجیرۀ کار، طبقه، روزنامه نگاری و آزادی. برخی از این بخش ها به فارسی در وبسایت   حزب کمونیست ایران (م.ل.م) موجود است.

۲)ریموند لوتا، انگل وارگی امپریالیستی و ترکیب بندی جدید طبقاتی/اجتماعی در ایالات متحده از دهه ۱۹۷۹ تا به امروز: کشافی در رابطه با روندها و تغییرات. ۲۰۲۱

 

 

محل کپی مطلب ششم آتش

توجه: فونت هدر ۲۰