نشریه «آتش» شماره ۱۳۴- دی ماه ۱۴۰۱​

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۳۴ دقیقه

نشریه «آتش» شماره ۱۳۴- دی ماه ۱۴۰۱

مقاومت علیه اعدام و زندان و ترور!
 پیش به سوی جمهوری سوسیالیستی نوین!

اعدام ها و جنایت های جمهوری اسلامی فقط با سرنگونی اش تمام می شود. این یک حقیقت پایه ای است. حقیقت پایه ای دیگر این است که، در صورت جا به جایی جمهوری اسلامی با رژیم دیگری که کماکان یک دولت سرمایه داری با وابستگی به نظام سرمایه داری جهانی (امپریالیسم) باشد، این نوع سرکوب های سیاسی و امنیتی در اشکال جدید، تداوم خواهند یافت. تنها دولتی که رژیم سیاسی اش مبتنی بر حق سیاسی اکثریت جامعه است، دولت سوسیالیستی است. زیرا ضرورت وجودی دولت سوسیالیستی به ریشه کن کردن نظام طبقاتی سرمایه داری و محو تمام روابط سیاسی و اجتماعی ای که از کارکرد و نیازهای سرمایه داری بر می خیزد، گره خورده است و این تغییر بزرگ ممکن نمی شود مگر با باز کردن راه برای اکثریت مردم و ایجاد امکان برای آنها که هر شکل از ستم و استثمار را از بین ببرند و تمام روابط اجتماعیِ برخاسته از کارکرد سرمایه داری مانند ستم ملی و ستم بر زن را ریشه کنند و مانع از نابودی محیط زیست شوند.
دولت سوسیالیستی ناگزیر است که به جای تاریک اندیشی دینی و انواع عوامفریبی های دیگر دروازه های شیوه تفکر علمی را به روی همه مردم جامعه باز کند تا خودشان بتوانند تمایز میان جامعه عادلانه و نا عادلانه را تشخیص دهند. جامعه عادلانه ای که انسان ها را درجه بندی نمی کند، همه نه فقط حق کار و حق شکم سیر و سرپناه شایسته دارند بلکه حق اعتراض، و حتا حق خواست سرنگونی همین دولت سوسیالیستی را دارند. فقط با استقرار چنین دولتی است که می توانیم برای همیشه از شر اعدام و زندان و شکنجه و قوانین سرکوبگرانه رها شویم و برای مردم دنیا هم همین را بخواهیم و بهشان در رسیدن به چنین جامعه ای کمک کنیم. هرکس چنین فرجامی را از مبارزات و فداکاری های زنان و مردان جوان خیزش کنونی می خواهد، نیاز دارد که به حزب ما بپیوندد تا این راه را مشترکا باز کنیم. به ما بپیوندید تا مقاومت در مقابل این تبه کاری های ضد انسانی را تبدیل به سازماندهی برای یک انقلاب واقعی کنیم و حتا قبل از پیروزی، به طور موثر به جنایت های جمهوری اسلامی حد بزنیم.
با توهمات «بازگشت به گذشته ای که بهتر بود» باید جنگید. آن «گذشته» هم ضد انسانی بود و هم شالوده ها و اصول کلی اجتماعی- اقتصادی اش به رژیم جدید به ارث رسید. هیولای بنیادگرایی اسلامی که جمهوری اسلامی را پس از سقوط رژیم سلطنت تاسیس کرد، در دل همان گذشته پرورده شد. سال ۱۳۵۷ این توهم رایج بود که با سقوط رژیم سلطنت، با فتح شکنجه گاه های «کمیته مشترک»، زندان قصر و زندان اوین توسط قیامگران، دیگر زندانی سیاسی و شکنجه و اسارت گاه وجود نخواهد داشت. قرار بود زندانها و شکنجه خانه ها به «موزه» تبدیل شوند. حتی طبق اصل ۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی قرار شد دیگر شکنجه و آزار جسمی و روحی زندانیان، برای کسب اطلاعات، اعتراف یا اقرار ممنوع باشد. اما چند هفته ای از به قدرت رسیدن خمینی و همپالگی های فاشیست او نگذشته بود که شکنجه گاه ها و سلاخ خانه های حکومت بار دیگر و این بار با ابعاد وسیع تر و وحشتناک تر که متصل به شریعت و «احکام الهی» شده بود، برپا شدند. هزاران شکنجه گر اسلامگرا در مقام بازجویان و سربازجویان اطلاعات، سپاه پاسداران، کمیته های انقلاب اسلامی و بعدها وزارت اطلاعات با فریادهای «الله اکبر» در زندان های شهرها و شهرستان های سراسر ایران، به جانِ هزاران زندانی سیاسی و عقیدتی افتادند. و این وضعیت هنوز ادامه دارد …
سردمدارن این رژیم از رهبر گرفته تا رئیس جمهور و رئیس قضا و مجلس و سران سپاه و جنایتکاران گمنام «امام زمان» صرفا روسای یک رژیم غارت و جنایت نیستند. بلکه در ۴۴ سال گذشته، نماینده سرمایه داری جهانی و امپریالیست ها در ایران بوده اند. در سند «مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران» آمده است: «جمهوری اسلامی دستگاه دولتی رژیم شاه، به ویژه دستگاه نظامی و امنیتی آن را در اختیار گرفت و قوای مسلح و امنیتی دیگری نیز بر آن افزود. … علاوه بر وزارت اطلاعات، نهادهای امنیتی دیگر مانند اطلاعات سپاه نیز با کمک سرویس های امنیتی امپریالیستی (عمدتا کشورهای اروپایی و روسیه و چین) به مدرن ترین ابزارها و شگردهای جاسوسی، شکنجه و ترور مسلح شده و آموزش دیدند… جمهوری اسلامی در سرکوب امنیتی و به راه انداختن ترور و وحشت، از دادگاههای شرع و خودمختاری قضات شرع استفاده کرده و ترکیب ویژه ای از «جلاد- روحانی» را به وجود آورد» (ص ۳۲)

دستگاه سرکوب برای در قدرت نگاه داشتن طبقه سرمایه داران اسلام گرا است
تنها با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، الغای قوانین شریعت و جدایی دین از دولت، انحلال دولت فاشیستیِ نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی و استقرار «جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» است که میتوان سرکوب سیاسی و اعدام و شکنجه را نابود و ریشه کن کرد. اگر مانند سال ۱۳۵۷ نیروهای سیاسی که با وجود ظاهر متفاوت اما به همان اندازه استثمارگر و ستمگر هستند و در حال ثبت احوال خود در نزد کشورهای امپریالیستی می باشند، به تنهایی یا (به احتمال قوی) در اتحاد با بخش هایی از جمهوری اسلامی (هم بخش هایی از قوای مسلح ارتش و سپاه و دستگاه امنیتی و هم بخشی از روحانیت و دستگاه اداری جمهوری اسلامی) قدرت را به دست گیرند، حیرت نباید کرد که تحت عنوان « تمامیت ارضی»، «آزادی ایران» و «امنیت اقتصادی» و غیره همان روند ترور و دستگیری و اعدام و شکنجه که از بدون تاسیس جمهوری اسلامی به راه افتاد، نصیب ما شود. این صرفا یک ادعا نیست. بلکه درک علمی از دینامیک های حقیقی جامعه و رابطۀ دیالکتیکیِ میان زیربنای اقتصادی و روبنای سیاسی به ما می گوید! (۱)
قوانین جمهوری اسلامی، دارای پشتوانۀ امنیتی- نظامی است. هرچند خیزش سراسری «ژینا»، دستگاه نظامی- امنیتی جمهوری اسلامی را سخت به چالش گرفت، اما هنوز راه درازی در پیش است. این راه را با حرکت نقشه مند برای یک انقلاب واقعی، تدارک برای عملی کردن نقشه راه «جنگ انقلابی» تحت رهبری حزب و با هدف محقق کردن جامعه ای که مختصاتش در «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» آمده است، باید باز کرد.
جمهوری سوسیالیستی نوین ایران به لحاظ خصلت و ماهیت طبقاتی، درست نقطۀ مقابل دولت کهنه و رژیم آن است. قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین، در رابطه با حقوق پایه ای مردم بسیار صریح و روشن است. مخالفین نه تنها سرکوب نخواهند شد بلکه حمایت خواهند شد. اِعمال جدایی دین از دولت، از پایه ای ترین اصول و ضرورت های آزادی و برابری جامعۀ سوسیالیستی است. جمهوری سوسیالیستی نوین ایران، حکومتی سکولار بوده و دارای هیچ نوع ایدئولوژی رسمی (حتا ایدئولوژی کمونیستی) نخواهد بود. حقوق آحاد اهالی کشور را بر مبنای شهروندان برابر تضمین خواهد کرد. جزییات این حقوق در پیش نویس «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین» مشخص شده است.

دموکراسی و دیکتاتوری در سوسیالیسم: دولت سوسیالیستی مانند دولت های سرمایه داری، هم دیکتاتوری خواهد بود و هم دموکراسی. اما ماهیت این «دیکتاتوری» و «دموکراسی» بنیادا متفاوت از دولت های سرمایه داری خواهد بود. در این جا منظور از «دیکتاتوری» آن نیست که یک فرد یا گروهی از افراد کنترل دولت و جامعه را در دست می گیرند. بلکه دیکتاتوری -دموکراسی، یک سیستم اقتصادی و اجتماعی است. در سیستم سرمایه داری، دیکتاتوری برای حفظ روابط مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و برای تصاحب خصوصی ثروت های اجتماعا تولید شده توسط طبقه سرمایه دار است. در سیستم سوسیالیستی، به معنای نابود کردن این روابط اقتصادی و اجتماعی استثمارگرانه و ستم گرانه است. در سرمایه داری، دموکراسی بر اساس نیازها، منافع و تمایالات طبقه سرمایه دار است. در حالی که در سوسیالیسم، بر اساس نیازها و منافع طبقات تحت ستم و استثمار برای از بین بردن تمایزات طبقاتی، برای محو روابط تولیدی ای که تمایزات طبقاتی را به وجود می آورد و از بین بردن روابط اجتماعی ستم گرانه و سیاست ها و ارزش های منطبق بر این روابط است. بنابراین، میان این دو «دموکراسی و دیکتاتوری» زمین تا آسمان تفاوت هست. با این وصف، دموکراسی و دیکتاتوری سوسیالیستی در الگوی نوین «کمونیسم نوین» که باب آواکیان ارائه کرده است و «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» مبتنی بر آن الگو است، از دیکتاتوری و دموکراسی در کشورهای سوسیالیستی پیشین و حتا از کشور سوسیالیستی چین تحت رهبری مائوتسه دون (۱۹۴۹-۱۹۷۶) متفاوت است. بخشی از دموکراسی سوسیالیستی، تشویق و حمایت از مخالفت و مخالفین خواهد بود تا با مخالفت فعال خود، به حفظ سرزندگی و کنجکاوی فراگیر در جامعه سوسیالیستی کمک کنند و مردم هرچه بیشتر به طور علمی به تفاوت جامعه سرمایه دارانۀ مربوط به گذشته و جامعه کمونیستی آینده که مبتنی بر تعاون داوطلبانه برای تامین نیک بختی جهانشمول است، پی ببرند. حتا پس از استقرار دولت سوسیالیستی بر سر این که این دولت، چه نوع دولتی باید باشد جدال دائمی خواهد بود و عرصه برای این جدال باز و تحت حمایت دولت خواهد بود. هرکسی محق خواهد بود علیه آنچه دولت انجام می دهد یا علیه سیاست ها و حتی علیه موجودیت دولت سوسیالیستی اعتراض کند.
دولت سوسیالیستی بر آن چه «هسته مستحکم» می داند پافشاری کرده و بر این مبنا قائل به بی نهایت انعطاف خواهد بود. در عرصه اقتصاد، هسته مستحکم، ممانعت از انباشت ثروت به واسطه استثمار کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه و به عبارت دیگر، اجتماعی کردن ابزار تولید ثروت در کشور و ممانعت از تصاحب خصوصی ثروت تولید شده و شکل گیری قشر سرمایه داران خواهد بود. در این چارچوب، اقتصاد بر مبنای برنامه ریزی مرکزی و ابتکارات منطقه ای و محلی توسعه خواهد یافت. در آن جامعه، همه مردم حق دارند از تمام نیازهای اولیه زندگی مانند حق خوردن، سرپناه و آموزش و بهداشت برخوردار شوند. اما هر فرد توانای جامعه نیز باید کار کند و دولت موظف است کار متناسب با هر فرد را تامین کند. در حوزه آموزش، هسته مستحکم سیستم آموزشی، آموزش شیوه تفکر علمی و رویکرد علمی برای درک واقعیت مادی، هم در طبیعت و هم در جامعه از طریق به کارگیری ماتریالیسم دیالکتیکی، خواهد بود. در این چارچوب، همه دیدگاه های دیگر حضور داشته و تشویق خواهند شد که «هسته مستحکم» را به چالش بگیرند تا این «هسته مستحکم» بتواند خود را به طور مکرر به اثبات علمی برساند. در رابطه با فرهنگ و رسانه نیز چنین خواهد بود.

«چرا ما قدرت دولتی می خواهیم؟ چرا دائما در باره آن صحبت می کنیم؟ چون نمی خواهیم این بیداد گری های ضد مردمی و نظامی که این فجایع بیان فشرده اش هستند ادامه پیدا کنند. می‌خواهید ریشه تجاوز به زنان را بکنید؟ میخواهید فقر مردم را خاتمه دهید؟ و نقطه پایانی بر دهشت های جامعه و جهان بگذارید؟ باید روابط اجتماعی و اقتصادی متفاوتی داشته باشیم و به عنوان پشتوانه و پیشبرندۀ این ها باید روابط قدرت متفاوتی داشته باشیم. باید فرهنگ و ایدئولوژی متفاوتی داشته باشیم. و بدون داشتن قدرت دولتی نوین – قدرت دولتی بنیادا متفاوت ولی قدرت دولتی – نمی توانیم به این ها دست یابیم. به همین سادگی!»

یادداشت ها:
۱- رجوع کنید به آواکیان. نوامبر ۲۰۲۲: «اَنگل‌وارگی امپریالیستی و «دموکراسی»: چرا شمار زیادی از لیبرال‌ها و پروگرسیوها حامیان بی‌شرم امپریالیستِ «خودی» هستند؟
۲- آواکیان. تمساح نمی تواند پرنده بزاید اما انسان می تواند به ورای افق های دور پرواز کند. پاره اول: انقلاب و دولت

مصاحبه با باب آواکیان در برنامه انقلاب نه چیزی کمتر

در اکتبر ۲۰۲۲ برنامه «انقلاب و نه چیزی کمتر» مصاحبه ای کاملا متفاوت با باب آواکیان، رهبر حزب کمونیست انقلابی آمریکا و سازنده سنتز نوین کمونیست انجام داد. مصاحبه ای که در نوع خودش بی نظیر هست. مصاحبه ای که در این دنیای وحشتناک و پروپاگانداهای ضد کمونیستی، امید به ایجاد یک جامعه و زندگی کاملا متفاوت را به انسان باز می گرداند و باید به میان میلیون ها نفر برده شود.
در این مصاحبه ها، شما یک رهبر کمونیست را می بینید که مردم را دعوت به انقلاب می کند — انقلابی که از تمامی انقلابات بشری تا به حال متفاوت است و هدف آن نجات نوع بشر است.
کارکرد سیستم سرمایه داری، تضادها و نیازهای جبری اش، نه تنها میلیاردها انسان را محکوم به زندگی در فقر و محرومیت کرده بلکه حیات نوع بشر را به خطر انداخته است. حتا حیات کرۀ زمین و بقای نوع بشر به رهایی از ستم و استثمار طبقاتی سرمایه داری گره خورده است. تنها راه، انقلاب کمونیستی است و نه چیزی کمتر.
این آنقلابی است که هدف آن سرنگون کردن دولت های حاکم و ریشه کن کردن شیوه تولید سرمایه داری همراه با تمامی روابط اجتماعی و ارزش هایش است.
پس، همه باید یک شانس دیگر به خودشان بدهند. هرکس که در این جامعه محکوم به زندگی پر از درد و رنج و حقارت و اسارت است و هرکسی که در چنین وضعی نیست اما از سیستمی که چنین وضعی برای اکثریت مردم هر کشور و مردم جهان به وجود آورده، منزجر و متنفر است، اما امیدش کم است که می توان کاری کرد، باید چند ساعت از وقت خودش را بگذارد و با ذهنی به دور از پیش فرض ها این مصاحبه را گوش کند. بدون پیش فرض … یعنی هیچ پیش داوری نداشته باشید، مطمئن باشید که افکار جدیدی را خواهید شنید، افکاری که به بسیاری از سوالات شما پاسخ می دهد و همچنین سوالات کاملا متفاوتی را در ذهنتان به وجود می آورد…
در این دنیای تاریک و پر از رنج های غیر ضروری، ما کمونیستها وظیفه ای بسیار سنگین داریم . اجازه بدهید در سطح کاملا نوینی صف آرایی کنیم و با پروپاگاندای دشمن مقابله کنیم و در جبهه ای وسیع با توده های تحت ستم و استثمار جهان، موج سوم انقلابات کمونیستی را به راه بیندازیم.
این مصاحبه را پخش کنید، با رفقا و عزیزانتان به آن گوش دهید. وقت تنگ است و دشمن در حال تهاجم.

لینک مصاحبه ها
کانال یوتوب
https://www.youtube.com/@user-or3gn9cb1z
کانال فیس بوک حزب کمونیست ایران (مارکسیست- لنینیست- مائوئیست)
https://www.facebook.com/cpimlm1380
کانال یوتوب TuneIntoRevCom
https://www.youtube.com/watch?v=kByRfH0DNyE&t=3164s
https://www.youtube.com/watch?v=S9_wOeVutEo&t=2254s

شکیب مصدق، هنرمند انقلابی انترناسیونالیست از افغانستان، در مورد مصاحبه های باب آواکیان

می خواهم از فرصت استفاده کنم و به خاطر برنامه ویژه «انقلاب و نه چیزی کمتر» که توسط رفقای انترناسیونالیست عزیزم سانسارا و اندی زی برگزار می شود چند کلمه ای در مورد باب آواکیان بگویم.
باب آواکیان (BA) معمار کمونیسم نوین است. یعنی، بعد از مارکس دومین تکامل بزرگ را در علم کمونیسم به وجود آورده است. خوشبختانه او زنده و در حال رهبری یک انقلاب سرنوشت ساز در دل هیولای سرمایه داری امپریالیستی آمریکا است. کمونیسم نوین، بر دوش ۱۵۰ سال انقلاب های بزرگ کمونیستی از کمون پاریس تا انقلاب سوسیالیستی در چین ایستاده و هدفش یک چیز است:
گذر بی بازگشت بشریت و کرۀ زمین از نظام طبقاتی.
به این علت، باب مهمترین متفکر و رهبر سیاسی در جهان امروز و رهبر همه انقلابیونی است که واقعا می خواهند جهان را از هر شکل ستم و استثمار آزاد کنند: از کابل و هرات تا تهران و زاهدان و مریوان و سنندج و سلیمانیه و بغداد تا دمشق و دیاربکر و استانبول و بوگاتا و مکزیک و مادرید … .
باب آواکیان کسی است که نمی گذارد توجه مردم از جنایت های گسترده و دائمی سیستم سرمایه داری منحرف شود و به طور علمی نشان می دهد که ستمگر، از هر شکلی که باشد، چه در شکل حاکمان جمهوری اسلامی و طالب یا امپریالیست های آمریکایی و روسی و چینی، فرق نمی کند. آنها همه محصول سیستم سرمایه داری هستند.
باب با فکت های غیرقابل انکار و با روش علمی نافذ و قوی، جلوی ضدیت جنون وار با انقلاب کمونیستی ایستاده است. این یک کار حیاتی است چون انقلاب کمونیستی تنها راه رهایی ستمدیدگان دنیا و نجات کرۀ زمین از نابودی است و اگر این راه بسته شود که تا حد زیادی بسته شده، ما با آینده ای روبرو خواهیم شد که اوضاع امروز در مقابلش مجلس میهمانی به نظر بیاید.
من و شما و ما، که شبانه روز نگران وضعیت و سرنوشت میلیاردها انسان تحت ستم دنیا، به ویژه به بردگی کشیده شدن زنان هستیم، مسئولیت داریم که با تمام وجود وارد مبارزه علیه قدرت های حاکم و سیستم شان بشویم و برای این که واقعا بفهمیم سرچشمه اینهمه تبه کاری و پلیدی ضد بشری کجاست، و راه حل چیست، باید روش و رویکرد علمی کمونیسم نوین را با پیروی از رهبری باب آواکیان در دست بگیریم.
باب یگانه نظریه پرداز و استراتژیست انقلاب در دوره کنونی است و خوبی ماجرا در آن است که او نه فقط نظریه پرداز علم رهایی بشریت تحت ستم و استثمار است بلکه خودش آن را به کاربسته و الگوسازی می کند و آموزش می دهد.
برنامه «انقلاب نه چیزی کمتر» کانالی است که آموزه های این رهبر مهم و تعیین کننده را هر هفته از دریچه مهمترین وقایع مربوط به دنیا و راه تغییر انقلابی آن، آموزش می دهد.
مصاحبه با باب آواکیان خیلی آموزنده و زنده است. در جاهایی باب صمیمانه به ما می گوید که باید افکارمان و شیوه فکر کردن مان را عوض کنیم. این مسئله خیلی مهم است. چون همین سیستم که که انسانیت ما را لگدمال می کند و رهبرانش مثل خامنه ای بیشرف علنا به ما می گوید علف هرزه و آشغال، حتا فکر ما و چارچوبۀ فکر کردن ما را تعیین می کند. آدم وقتی این را می فهمد از خودش هم عصبانی می شود. باب راست می گوید که: مردمان تحت ستمی که نمی خواهند یا نمی توانند با واقعیت آن طور که هست روبرو شوند، محکوم هستند که برده و تحت ستم بمانند.
فقط دین و مذهب نیست که نمی گذارد آدم شیوه تفکر علمی و رویکرد علمی به همه مسائل داشته باشد. خیلی توهم های دیگر مثل توهم در مورد امکان اصلاح وضع موجود و سیستم حاکم، همان طور است.
باب می گوید : مردم بخش مهمی از تشکیل دهندگان یک انقلاب هستند. اما آن مردم باید بدانند برای چه مبارزه می کنند؟ هدفشان چیست؟ آیا هدفشان این است که در چارچوب سیستم موجود برخی تغییرات را به وجود آورند یا اینکه واقعا درک می کنند که در چارچوب سیستم موجود هیچ تغییر مثبتی در رابطه با همه امور وحشتناکی که در این کشور و به طور کلی در جهان رخ می دهد، ممکن نیست؟
او هشدار می دهد که اسم هر چیزی را انقلاب نگذاریم. انقلاب معنا دارد. انقلاب یعنی سرنگون کردن این سیستم سرمایه داری به شکل همه جانبه. یعنی سرنگون کردن رژیم سیاسی آن در همه کشورها و همینطور عوض کردن شیوه تولید اقتصادی و همه روابط اجتماعی و افکارکهنه و به جای آن ساختن سیستمی که در همه این جنبه ها، از بیخ و بن با آن جامعه ای که امروز داریم متفاوت باشد.
باب از یک واقعیت مهم دیگر هم صحبت می کند و به مردمی که در آمریکا زندگی می کنند هشدار می دهد که شما دارید از انگل وارگی امپریالیستی تغذیه می کنید! بله رفاه نسبی شما به خاطر این است که حکومت های امپریالیست شما بر مردم جهان سوم ستم می کنند. نه تنها آنها را استثمار، بلکه فوق استثمار می کنند. وظیفه شماست که در امریکا انقلاب کنید و به میلیاردها انسان تحت ستم در شکستن زنجیرهای استثمار و ستم امپریالیستی کمک کنید.
یک بخش از تحلیل های باب در این مصاحبه خیلی تکان دهنده است. مثلا می گوید، فاشیست ها که دست بالا را در حکومت آمریکا پیدا کرده اند، معتقدند، ده ها میلیون نفر از مردم آمریکا اصلا مشروع نیستند و داخل آدم حساب نمی شوند، چون که هم جنس گرا، ترانس و سیاه و بومی و لاتین تبار و زن های مستقل هستند. هر دو جناح حاکم در آمریکا جنایتکاران ضد بشر هستند و اصلا میلیاردها مردم دنیا را داخل انسان نمی دانند. با همین نگاه افغانستان را به قول خودشان به عصر سنگی برگرداندند و طالبان را حاکم کردند.
برای این که از دل اوضاع وحشتناک کنونی، جنبۀ مثبت و بالنده اش را که امروز گوشه ای از آن را در خیزش زنان و جوانان ایران می بینیم به واقعیت در بیاوریم و نگذاریم این خیزش های قهرمانانه بی نتیجه بمانند باید اگر کمونیست نیستیم، کمونیست بشویم و سازماندهی کنیم تا بر اساس علم کمونیسم نوین، انقلاب های کمونیستی را از افغانستان تا ایران و آمریکا به راه بیندازیم.
این شما و این شوی «انقلاب نه چیزی کمتر» و مصاحبه الهام بخش با باب آواکیان

 

 این قصاب کیست؟
درباره طبقه سرمایه دار اسلام گرا

ستاره مهری

مصطفی میرسلیم پس از اعدام محسن شکاری و مجید رهنورد اعلام کرد: «دستگیر شده ها باید فوری و حداکثر در فاصله ۵ تا ۱۰ روز اعدام شوند»! همه از خود می پرسند این قصاب کیست؟ مقام دولتی میرسلیم این است که نماینده تهران در مجلس اسلامی است. اما، قبل از هر چیز رئیس «حزب موتلفه اسلامی» است. حزب موتلفه هر دو جنبه جمهوری اسلامی را یک جا دارد: هم سازمان غارتگران اقتصادی است که به طور سازمان یافته نان شب مردم را از دهانشان می دزدند و هم سازمان کشتار و تجاوز که در جواب به اعتراضات مردم، با شکنجه و زندان و اعدام به میدان می آید. این حزب کاملا خود را تحت فرمان «ولایت فقیه» و «رهبر عظما» می داند و از بدو تاسیس جمهوری اسلامی، نقش محوری در سرکوب ها، اعدام ها و شکنجه ها داشته است و صاحب چنان نفوذی است که اظهار نظر امنیتی اعضایش حتا در پلاتفرم های مجازی مانند توییتر، تبدیل به سیاست اجرایی می شوند.
عضو ارشد دیگر این حزب، حمید رضا ترقی است که ساعاتی قبل از یورش نیروهای امنیتی به دانشگاه شریف در توییتر نوشت: « دانشگاه را حجامت کنید، وقت پاکسازی دانشگاه‌های نظام اسلامی از استادان و دانشجویان فتنه گر فرارسیده است» (تاکید از ما). حسین انواری یکی دیگر از موتلفه های صاحب نفوذ گفت: «مگر می شود کسانی را که به خودشان اجازه داده‌اند تا علیه نظام اسلامی قیام کنند، … به قصد رویارویی با نظام حرکت‌هایی را انجام داده اند، به حال خودشان گذاشت؟ …این حکومت، حکومتی اسلامی است و به همین دلیل، به‌هیچ وجه نباید نسبت به حجاب بی‌تفاوت باشیم. بر فرض اگر فردا دختر خانمی بغلش را باز کرد و به هر مرد نامحرمی اجازه نزدیک ‌شدن داد، چه کار می‌توانیم انجام بدهیم؟» (۱)

یکی از مهمترین وجوه «بنیادگرایی اسلامی» و ادغام دین و دولت در جمهوری اسلامی، در مصادیق جرم و مجازات فشرده شده است و حزب موتلفه اسلامی از خبرگان این حرفه بوده است. دور اول اعدام ها و کشتارها که در هفته های اول ورود خمینی به ایران در سال ۵۷ به راه افتاد با دستور خمینی و توسط خلخالی انجام شد. وظیفه محاکمه مخالفان از اعضای حکومت پهلوی تا مبارزین کمونیست و انقلابی در کردستان به خلخالی سپرده شد تا «آتش به اختیار» و خارج از «ضوابط دست و پا گیر» به سرعت محاکمه و اعدام کند. سپس، محمد بهشتی، اعضای هیات موتلفه را که پیشینۀ آن ها شاگردی در بازار و فعالیت سیاسی علیه حکومت پهلوی بود، به قوه قضاییه آورد. (۲) شخصی به اسم کچویی که از اعضای جدید موتلفه اسلامی بود نخستین رئیس زندان اوین شد و یکی از اعضای قدیمی حزب موتلفه به اسم اسدالله لاجوردی دادستان تهران شد. محسن رفیق دوست، یکی دیگر از اعضای موتلفه به سپاه پاسداران رفت و بعدها رئیس «بنیاد مستضعفان» شد که در همان ابتدا مالک املاک و دارایی های «بنیاد پهلوی» و اموال سرمایه داران یهودی مانند حبیب القانیان و غیره شد. مهدی عراقی که از زمان انقلاب در ترور حسن علی منصور دست داشت و از اعضای هیات موتلفه بود رئیس زندان قصر شد. هیچکدام از این ها حتا دیپلم نداشتند. «تواب سازی مخالفان» از ابتکارات مکتبی اسلامی این جریان بود که شامل گرفتن «اعتراف اجباری» زیر شکنجه و بعد نمایش تلویزیونی آن بود.

شکل‌ گیری قشر سرمایه‌داران بزرگ اسلام‌گرا در بورژوازی ایران

هرچند شکنجه گران و جلادان حزب موتلفه، از کسبه خرد و پایین بازار بودند اما ستون فقراتش را تاجران بزرگی تشکیل می دادند که بر تجارت بازار کنترل داشته و در رژیم شاه، تخاصم اقتصادی شدید با تاجران «مدرن» داشتند. بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، اینها بخشی از ستون فقرات طبقه جدید کلان سرمایه داران شدند. اولین فرمان برای سلطه بر «اتاق بازرگانی» را خمینی به اینان داد.
اکنون نیز کنترل اتاق های بازرگانی و بازار تهران و تجارت خارجی دردست افراد این حزب است و شرکای تجاری اش از پکن و شانگهای تا فرانکفورت و لس آنجلس و تورنتو و ونکوور پراکنده اند. «جامعه اسلامی بازار و اصناف» از شاخه های این حزب است که سیاست اش را بر بازاریان و کسبه اعمال می کند. حزب موتلفه اسلامی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی با «حزب کمونیست چین» (که فقط در اسم «کمونیست» است) را تنظیم و کنترل می کند. اما، ثروت هایش در بیرون مرزهای ایران، در همه کشورهای اروپایی و آسیایی و آمریکای شمالی پخش است.
«شورای گفتگو» زیر مجموعه اتاق بازرگانی است که در آن افراد حزب موتلفه اسلامی دست بالا را داشته و «وزارت کار» و هر وزارتخانه دیگری را کنار زده و حرف اول را در از بین بردن تمام حقوق کارگران و باز گذاشتن دست سرمایه داران می زند و یکی از سنگرهای مهم ضد کارگری است. از جمله کارهای این «شورا»، تلاش در بالا بردن سن بازنشستگی به ۶۵ سال، حذف حداقل دستمزد و منطقه ای کردن آن، حذف ۸ ساعت کار روزانه و مهم تر از همه نابودی سازمان تامین اجتماعی و خصوصی سازی کامل درمان کارگران، بوده است. (۳)
شخص مصطفی میرسلیم، هیئت مدیرۀ شرکت های سرمایه داری بزرگ مثل، شرکت تحقیق موتور آدرینا راد نیرو، شرکت تحقیق، طراحی و تولید موتور ایران‌خودرو، شرکت دسا، توسعه فناوری قوای محرکه سنگین و … است.
شکل گیری طبقه سرمایه داران کلان اسلام گرا در ایران را «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران» چنین شرح می دهد:
در سال ۱۳۵۷ نیروهای سیاسی اسلام‌ گرا که طیفی از گروه‌های مختلف را تشکیل می‌دادند، تحت رهبری خمینی انسجام یافته و توانستند با برنامه «حکومت اسلامی»، رهبری خود را بر مبارزات ضد سلطنتی توده‌های مردم تحمیل کرده و انقلابی که در حال زایش بود را به یک ضد انقلاب دینی تبدیل کنند. رژیم جمهوری اسلامی جانشین رژیم سلطنتی شد و دولت سرمایه‌داری وابسته به امپریالیسم را در شکلی جدید و تحت رژیمی جدید بازسازی کرد و تداوم بخشید. به قدرت رسیدن یک رژیم دینی بر اساس سرکوب انقلاب مردم ایران و با تکیه بر وعده‌های عوامفریبانه به قشرهای محروم جامعه که قربانیان توسعه اقتصادی امپریالیستی بودند، یک رویداد مهلک برای جامعه ایران بود. این رژیم دینی-فاشیستی همواره با دیکتاتوری بیرحمانه جامعه را اداره کرده است.
در این جا به جایی قدرت که «انقلاب اسلامی» خوانده شد، سرمایه‌داران بزرگ پیشین قدرت را از کف دادند و اسلام‌گرایانی که قدرت را گرفته بودند، کل طبقه سرمایه‌داران بزرگ را در چارچوبی جدید، سازمان‌دهی کردند…

اسلام‌گرایان تحت رهبری خمینی از قدرت سیاسی خود استفاده کردند تا تبدیل به قشر جدیدی از کلان سرمایه‌داران شوند. با استقرار جمهوری اسلامی، انتقال ثروت‌های دولتی و ثروت تحت مالکیت سرمایه‌داران و زمین داران بزرگ زمان شاه به مراکز قدرت و نهادهای مالی این قشر جدید در بورژوازی ایران و ایجاد انحصارهای بزرگ اقتصادی آغاز شد. بانک‌ها، کارخانه‌ها، زمین‌ها و اماکن شهری و اراضی کشاورزی روستائی در دست نهادها و بنیادهای وابسته به دایره قدرت، متمرکز شد. کنترل و مدیریت کارخانجات، معادن، جنگل‌ها، کشت و صنعت‌ها و شیلات و غیره میان بنیادها و نهادهای تازه تاسیس و مکتبی توزیع شد. درآمد حاصل از نفت میان این نهادها و موسسات تقسیم شد. دست انداختن به اراضی شهری و درآمدهای ناشی از آن از طریق انتصاب شهرداری‌ها، کنترل بنادر و راه‌های ترانزیت، فصل دیگری از این توزیع بود. کلان سرمایه‌داران اسلام‌گرا به مرور خود را در مجموعه های مالی، صنعتی و تجاری بزرگ سازمان دادند. مهم‌ترین منبع شکل‌گیری این قشر سرمایه‌داران اسلام‌گرا آن جا بود که اهرم‌های دولت و اداره و مدیریت روابط تولیدی امپریالیستی میان ایران و نظام سرمایه‌داری جهانی را در دست گرفتند. نماینده رژیم جدید، بر سر میز اوپک نشست و روابط اقتصادی امپریالیستی در لباس صنعت نفت و تزریق سرمایه امپریالیستی به این اقتصاد در شکل درآمدهای نفتی، تداوم یافت. این قشر، در چارچوب روابط تولیدی امپریالیستی و با تکیه بر آن است که مالکیت خصوصی را بر کلیت خاک و دیگر منابع طبیعی ایران و کنترل نیروی کار اعمال می‌کند.
این خلاصه ای از فرآیندِ شکل گرفتن یک قشر جدید از طبقه بزرگ سرمایه‌دار در ایران از طریق «انقلاب اسلامی» بود. (۴)

منابع:
۱-رویداد ۲۴
۲-مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران نوشتند: «قوه قضاییه در دست بچه های بازار». بهداد بردبار (۱۳ مرداد ۹۶)
۳- گلوی کارگران در چنگال اتاق بازرگانی. ایلنا. نسرین هزاره مقدم
۴- cpimlm.org برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران

اَنگل‌وارگی امپریالیستی و «دموکراسی»:
چرا شمار زیادی از لیبرال‌ها و پروگرسیوها حامیان بی‌شرم امپریالیستِ «خودی» هستند؟

یادداشت ویراستار به تاریخ ۲۱ نوامبر ۲۲: این مقاله به قلم باب‌آواکیان،اول ‌بار در تاریخ مارس ۲۰۲۲ منتشر شد. به دلیل اهمیت کلی مقاله و به ویژه به خاطر اهمیت آن در ارتباط با خیزش قهرمانانۀ مردم ایران علیه رژیم ارتجاعی و بنیادگرای اسلامی،آن را بازنشر می‌کنیم. همان‌طور که باب‌آواکیان به روشنی گفته است، درک ماهیت و نقش ایالات متحده آمریکا به عنوان قدرت سرمایه‌داری- امپریالیستی که در ستم‌ و استثمار جنایت‌کارانه، سرآمد جهان است،اهمیت زیادی دارد. در رابطه با مبارزه در ایران، نیاز عاجلی برای مقاومت و ایستادگی در مقابل تلاش‌هایی است که می خواهد خیزش مردم را به زیر بال امپریالیست‌های آمریکایی و کسانی که باامپریالیست ها متحد می‌شوند، ببرد. باید تلاش کرد که خیزش کنونی به جای رفتن به سمت این تله ها، به سمت یک انقلاب رهایی‌بخش حقیقی برود – همچنان که حزب کمونیست ایران(مارکسیست-لنینیست-مائوئیست) تلاش می کند با تکیه بر کمونیسم نوین که توسط باب آواکیان تکامل یافته، چنین کند. بیانیه‌های مختلف حزب کمونیست ایران (م.ل.م)،از جمله: «برای انقلاب، وضعیت انقلابی را باید ساخت» و «به مردم جهان: بانگ انقلاب برخاسته از ایران متعلق به همه شماست» را می توانید به زبان انگلیسی در وبسایت زیر بخوانید: su.mocver
If There Is to Be a Revolution, a Revolutionary Situation Must Be Created! People of the World: Take Up the Cry of Revolution from Iran as Your Own!

در چارچوب حمله روسیه به اوکراین، لیبرال‌ها و پروگرسیوهای آمریکایی، چنان به طور کورکورانه دهان به محکوم کردن تجاوز روسیه باز کردند که در واقع، نمایش وقیحانه و تهوع‌آوری از هم‌سویی با موضع و اهداف طبقۀ حاکمه امپریالیستی ایالات متحده آمریکا بود؛ کشوری که، رکوردار بی رقیب در تجاوزگری و دخالت‌های خشونت‌بار در کشورهای دیگر است.
بی تردید، تجاوز امپریالیستی روسیه را باید محکوم کرد. اما به ویژه برای مردم این کشور (که بازهم تاکید می‌کنم رکوردار تجاوزگری است) اصول پایه‌ ای ایجاب می‌کند که از منظر اهداف امپریالیست‌های «ما» موضع گیری نکنند بلکه بدون ابهام به مخالفت با اهداف و اعمال امپریالیست‌های ایالات متحده برخیزند. این موضع گیری اهمیت بسیار زیادی دارد. زیرا، امپریالیست‌های آمریکایی از حملۀ روسیه به اوکراین نه برای تقویت «صلح» یا «حق تعیین سرنوشت ملل» بلکه به مثابه ابزاری برای پیش‌برد منافع امپریالیست‌های ایالات متحده در رقابت با امپریالیست‌های روس، استفاده می کنند. پس، در انطباق با این اصل حیاتی، هر نوع مخالفت با تجاوز روسیه به اوکراین، به ویژه توسط مردم آمریکا، باید با موضع‌گیری روشن و قاطعانه در مخالفت با نقش ایالات متحده در جهان همراه باشد؛ از جمله در مخالفت با جنگ‌های بی انتهایی که این کشور پیش می‌برد و سایر دخالت هایی که در دیگر کشورها می کند. همان طور که در مقاله قبل یادآوری کردم، موضعی که مطابق با مواضع امپریالیسم آمریکا باشد اغلب با این ادعا توجیه می‌شود که اعمال و حمله‌های مشابه توسط ایالات متحده آمریکا در ضدیت با «اقتدارگرایانی» است که ضد دموکراتیک هستند. (۱) و به این مسئله توجه نمی کنند که «متحدین» آمریکا هیچ دست کمی در «ضد دموکراتیک» بودن ندارند. به طور مثال، ترکیه (عضو ناتو) و کشورهایی مانند عربستان سعودی که حاکمانش ستم گری عصر تاریکی را بر زنان تحمیل می‌کنند و استثمارگران پلشتی هستند که به ویژه کارگران مهاجر را استثمار می کنند و خفقان سبعانه‌ای را تحمیل می‌کنند و با حمایت و پشتوانه و تسلیحات ایالات متحده آمریکا در یمن رنج و کشتاری را به بار آورده‌اند که هرگز کمتر از دهشت‌هایی که روسیه در اوکراین به بار آورده نیست.
و نقش «متحدین» آمریکا در رابطه با تامین امپراتوری آمریکا و «ثبات» آن در خود آمریکا، یک امر دیگر است که لیبرال‌ها و پروگرسیوهای ما بر آن چشم فرو می‌بنند (یا در واقع، نسبت به آن نادان هستند).

امپریالیسم و «غنائم» سیاسی و اقتصادی آن
نزدیک به چهل سال پیش در کتاب «دموکراسی: آیا به بهتر از آن نمی‌توان دست یافت؟» نوشتم:
بنیان دموکراسی در کشورهای امپریالیستی (هرچند که بنیانی موریانه‌خورده است) مبتنی است بر ترور فاشیستی در کشورهای تحت سلطه: ضامن واقعی دموکراسی بورژوایی در ایالات متحده، پژوهش‌گر قانون اساسی و دادگاه عالی قضایی نیست. بلکه شکنجه گر برزیلی، پلیس آفریقای جنوبی و خلبان اسرائیلی است. مدافعان حقیقی سنت دموکراتیک، آن چهره‌های نقاشی‌شده در عمارت‌های پارلمانی کشورهای غربی نیستند. بلکه، مارکوس، موبوتو و ده‌ها ژنرال از ترکیه تا تایوان، از کره جنوبی تا آمریکای جنوبی هستند که همه شان، با حمایت نیروی نظامی ایالات متحده و شرکای امپریالیستی آن، به قدرت رسانده شدند و در قدرت نگاه داشته شدند. (۲)
کسانی که در کشورهای دیگر دست به کشتار جمعی زد‌ه‌اند، امروزه در خدمت به منافع امپریالیسم ایالات متحده در سراسر جهان و در حفظ دموکراسی بورژوایی در آمریکا (هرچند که موریانه خورده است) نقش حیاتی بازی میکنند. بسیاری، همان‌ها هستند که از ۴۰ سال پیش مانده‌اند و برخی هم عوض شده‌اند. اما واقعیت اساسی پابرجاست که «بنیان دموکراسی» در این کشور بر ترور فاشیستی و استثمار بی رحمانه در کشورهای تحت سلطۀ جهان سوم (آمریکای لاتین، آفریقا، خاورمیانه و آسیا) استوار است.
در تعدادی از آثار من، و سایر مطالب موجود در وب سایت Revcom.us-از جمله مقالات مهم ریموند لوتا، «غنائم» اقتصادیِ منتج از «انگل وارگی امپریالیستی» مورد بررسی قرار گرفته است: چگونه مافوقِ استثمارِ یغماگرانۀ میلیاردها نفر از مردم دنیا، به ویژه در «جهان سوم»، از جمله بیش از ۱۵۰ میلیون کودک، سطحی از «رفاه معیشتی» و روند مصرفی خاصی را برای اهالی این کشور امکان پذیر می‌کند – هرچند که، این «غنائم»، در خود این کشور هم فوق العاده نابرابر تقسیم می‌شود.

اما حقیقت دیگری نیز هست که صحبت در مورد آن مهم است و آن‌هم جنبۀ سیاسی مساله است: این غارت امپریالیستی مبنایی مادی برای نوعی ثبات را (حداقل در «اوضاع نرمال») در کشور امپریالیستی تولید می‌کند و ایالات متحده نمونه دست اولی از آن است. این ثبات نسبی، به نوبه خود، امکان آن را برای طبقه حاکم فراهم می‌کند تا بتواند مقداری مخالفت و اعتراض سیاسی را مجاز بشمارد – البته تا زمانی که این مخالفت و اعتراض در محدودۀ به اصطلاح «نظم و قانون» باقی بماند– «نظم و قانونی» که به منافع اساسی طبقه حاکم خدمت و آن را تقویت می کند.
در عین حال، هر زمان خیزش‌هایی سربلند می‌کنند که «نظم و قانون» و یا وفاداری نسبت به منافع امپریالیستی سیستم را به زیر سوال می‌کشند، این خیزش‌ها با سرکوب شدید و انتقام‌گیری جنایت‌کارانه سیستم مواجه می‌شوند. نمونه‌های حادش را در خیزش‌های وسیع دیده‌ایم. در اعتراضات خیابانی علیه ترور پلیس در سال ۲۰۲۰، و شورش‌های شهری، و در اعتراضات علیه جنگ ویتنام در دهه ۱۹۶۰ حاکمان این کشور غالباً با سرکوب شدید و مجازات‌های جنایت‌کارانه پاسخ داده اند. مثلا، در دورۀ خیزش‌های دهۀ ۱۹۶۰ علیه ستم بر سیاهان، شهر ویلمینگتون در ایالت دله ور (ایالت بایدن)، به مدت چند ماه تحت قانون حکومت نظامی قرار گرفت و تعدادی از اعضای حزب پلنگان سیاه، از جمله برجسته‌ترین آن‌ها، فرد همپتون و بسیاری دیگر که در آن دوره در خیزش‌های شهری شرکت می‌کردند، به دست پلیس به قتل رسیدند. در همان دوره، مقاومت‌های رزمندۀ توده‌ای علیه جنگ ویتنام و شورش جوانان و دانشجویانِ طبقۀ متوسط، در مواردی با سرکوب شرورانه و جنایت‌کارانه پلیس و نیروهای گارد ملی مواجه شد.
هرگز نباید فراموش و چشم پوشی شود که «نظم و قانونی» که این ثبات نسبی را تحمیل می کند شامل به قتل رساندن منظم سیاهان و همچنین لاتین‌تباران به دست پلیس است. نتیجه این که تعداد سیاهانی که در سال های ۱۹۶۰ به این سو به دست پلیس به قتل رسیده‌اند بسیار بیش‌تر از هزاران سیاهی بوده است که در دوره قانون تفکیک نژادیِ «جیم کراو» و ترور و وحشت «کوکلاس کلان ها» در قبل از دهه ۱۹۶۰ به قتل رسیدند. نباید از این واقعیت چشم پوشی کرد که ایالات متحده آمریکا بیشترین نرخ زندانی را در جهان دارد و به ویژه سیاهان و لاتین‌تباران اسیر این حبس توده‌ای هستند.
با این وصف، در دورۀ بعد از جنگ جهانی دوم که ایالات متحده به مثابه قوی‌ترین و مرفه‌ترین کشور امپریالیستی سربلند کرد، وجود یک ثبات نسبی در درون کشور و سطحی از تحمل مخالفت و اعتراضات، حداقل تا جایی که کاملا «در چارچوب قواعد» نظم امپریالیستی باشد، اساسا به علت انگل‌وارگی امپریالیستی ممکن شده است.

بازهم برای این که به طور شفاف «طرفِ زشت این تصویر» را ببینیم – طرفی که بیان دهشتناک واقعیتی است که در زیر بنای ثبات نسبی در ایالات متحده قرار دارد – و این را قبلا هم گفته‌ام، در دوره کمی بیش از ۷۵ سال که از پایان جنگ جهانی دوم می گذرد، به خاطر سلطۀ سیستم سرمایه داری- امپریالیسم بر جهان حداقل ۳۵۰ میلیون کودک، یعنی بیش از جمعیت کشور ایالات متحده، در جهان سوم به طور غیر ضروری از گرسنگی و امراض قابل پیش‌گیری مرده‌اند.(۳)
این بیان فشردۀ انگل‌وارگی‌ای است که ثبات نسبی در آمریکا را امکان پذیر کرده است. علاوه بر این، همین انگل وارگی، امر «انتقال مسالمت‌آمیز قدرت» از یک بخش طبقه حاکم به بخش دیگر را تسهیل کرده است. البته تا کنون این طور بوده! امروزه، یک بخش از طبقه حاکمه، که حزب جمهوری خواه نمایندۀ آن است، دیگر اعتقادی به حاکمیت «دموکراتیک» سرمایه داری و «هنجارهای انسجام بخش» آن ندارد و نمی خواهد به آن تن دهد. من قبلا تحلیل کرده‌ام که چرا این «هنجارهای انسجام‌بخش» دیگر مانند گذشته کارآیی ندارند و اوضاع فقط با روش‌های رادیکال می‌تواند حل شود: یا با روش‌های رادیکال ارتجاعی، رو‌ش‌های ستمگرانۀ فوق ارتجاعی یا روش رادیکال انقلابی رهایی‌بخش.(۴)
اما ذکر این نکته مهم است که، هرچند امروزه این ثبات به واسطه فرا رسیدن دوران تلاطم‌های بزرگ مختل شده است. و حتا با وجود آن که سیستم در حال ازهم گسیختگی شدید است – اما وجود ثبات نسبی در دوره پس از جنگ جهانی دوم که مبتنی بوده است بر انگل‌وارگی امپریالیستی، توهماتی را در این کشور، به ویژه در میان بخش‌های مرفه‌تر اهالی کشور تولید و ترغیب کرده است. توهمی که به ویژه و اغلب لیبرال‌ها و پروگرسیوها نیز به آن متوسل می‌شوند.

انگل‌وارگی امپریالیستی و اثرات آن بر بخش‌هایی از طبقه میانه
مارکس در «هیجدهم برومر لویی بناپارت» ژرف نگری ای دارد که در کتاب «گشایش ها» به آن پرداخته ام. او می گوید، نباید تصور کرد که روشن‌فکران دموکرات:
«جملگی در واقعیت دکان‌دار یا حامیان سرسخت دکان‌داران هستند. آنان به تناسب تحصیلات و موقعیت فردی شان ممکن است زمین تا آسمان با دکان داران فاصله داشته باشند. آن چه آن‌ها {روشنفکران دموکرات} را نمایندۀ خرده بورژوازی می کند در واقع این است که آنها در ذهنیت شان نمی‌توانند به ورای حصارهایی بروند که دکان داران در زندگی واقعی نمی توانند به ورای آن بروند. در نتیجه آنها {روشنفکران دموکرات} در عرصۀ نظریه به سمت همان مسائل و راه حل‌هایی رانده می‌شوند که دکان‌داران به علت موقعیت اجتماعی و منافع مادی شان در عمل به آن می‌رسند.»
روشن‌فکران دموکراتِ خرده بورژوا (افرادی که در جامعۀ سرمایه داری موقعیت اجتماعی و شیوۀ زندگی شان این است که به شکل‌های مختلف در عرصۀ تولیدات فکری کار می‌کنند) عمدتا گرایش به آن دارند که در سمت «چپ» طیف سیاست بورژوایی قرار بگیرند (یعنی، موضع «مترقی» یا «لیبرالی» دارند) در حالی که بیشترِ قشر «دکان دار» اغلب گرایش به آن دارند که در سمت راست و حتا راست افراطیِ طیف سیاست های بورژوایی قرار بگیرند (البته به نظر می آید برخی از سرمایه‌داران کوچک و هم‌چنین بسیاری از کسانی که در «اقتصاد گیگ» درگیرند استثناء باشند). اما آن‌چه، هم در مورد قشر دکان‌دار (به معنای گستردۀ آن) و هم در مورد روشن‌فکران حقیقت دارد، این است که هر دو، به طور خود به خودی در حصارهای محدود کنندۀ روابط کالایی سرمایه‌داری و مفاهیم حق بورژوایی که بر این روابط کالایی سرمایه‌داری منطبق است، باقی می‌مانند. (۵)

درون‌بینی‌های بیشتری در این زمینه در یکی از مقالات بسیار مهم ریموند لوتا هست:
پیکربندی تاریخی خاص طبقه متوسط در آمریکا از بین رفته است. این طبقۀ متوسط در بازۀ ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۵ رشد کرد و تا درجاتی به لحاظ اقتصادی شکوفا شد؛ که بخش‌های زیر را شامل می‌شد و در آنها متمرکز شده بود: کارگران صنایع بزرگ که حقوق شان بالا بود و در اتحادیه متشکل بودند، استادکاران، صاحبان مشاغل کوچک، مدیران رده پایین، کارمندان شاغل در بخش‌های دولتی مانند معلمان و حرفه‌هایی که به مدرک دانشگاهی یا تحصیلات پیشرفته نیازی نداشتند…. طبقۀ متوسط وخیم‌شدن شرایطش را به چشم دید. کاهش نفوذ منسجم‌ کنندۀ رویای آمریکایی تاثیرات متضادی داشت. انتظارات و توقعات سنتی منفجر شد. در واقع، این موضوع بخشی از زمینی است که فاشیسم ترامپ از آن تغذیه می‌کند. …
در همان حال، نیروهای اقتصادی که در این جهت حرکت می کنند، باعث رشد یک قشر بالا در طبقه متوسطِ آمریکا شده اند. به طور کنکرت، جهانی‌سازی امپریالیستی، تغییرات در فن‌آوری و تشدید مالی‌گرایی و همراه با آن در چند دهه گذشته، توسعه بسیاری از کمپانی های آمریکایی مانند IMB و Dell از تولید تا خدمات، موجب رشد و گسترش مشاغل خدماتیِ «زنجیرۀ تامین خانگی» شدند که در آن درآمدها بالا است. مشاغلی مانند مدیران عملیات، برنامه‌ریزان کامپیوتری و غیره. (۶)
«طبقۀ متوسط سنتی» در معنای گسترده‌اش، همان چیزی است که مارکس به استعاره «دکاندار» خطاب می‌کند. همان طور که اشاره کرده‌ام، در طیف سیاست‌های بورژوایی، این‌ها گرایش دارند که به سمت راست و حتا راست افراطی بگروند (البته به استثنای بسیاری از معلمان و دیگران). و آن‌هایی که در «قشر بالایی طبقه متوسط ایالات متحده» هستند یا به طور خاص‌تر، آن‌هایی که در «رشته‌های دانش» کار می‌کنند، به طور عام گرایش دارند که در طرف چپِ طیف سیاست‌های بورژوایی قرار بگیرند که در این کشور، تا حد زیادی لیبرال‌ها و پروگرسیوهای طبقه متوسط را تشکیل می‌دهند. اما قابل توجه است که دقیقا همین «چپ» در طیف سیاست‌های بورژوایی است (یعنی، «چپِ» سیاست‌هایی که مرزها و حدودش توسط سیستم سرمایه داری- امپریالیستی تعیین می‌شود) که لیبرال‌ها و پروگرسیوها به طور خودجوش به سمت آن مایل می‌شوند. باز تاکید کنم که این سیاست‌ها در نهایت پایه در انگل‌وارگی سیستم سرمایه داری- امپریالیستی آمریکا و موقعیت جهانی آن دارند و بر آن تکیه می کنند. همین امر، به مقدار زیادی جواب این سوال را می‌دهد که، چرا این همه لیبرال و پروگرسیو در این کشور، حامیان بی‌شرم امپریالیست «خودی» هستند و چرا به ویژه در این مقطع، شمار زیادی از آنها همراه می‌شوند با موضع کاملا عوام‌فریبانۀ نمایندگان و بلندگوهای طبقه حاکمه امپریالیسم آمریکا در محکوم‌کردن حق به جانبانۀ اعمال امپریالیسم روسیه در حمله به اوکراین؛ در حالی که تجاوزهای امپریالیستیِ آمریکا به نسبت مقیاس بسیار بیش‌تر از هر کشوری در جهان بوده است.

برای جنباندن این لیبرال‌ها و پروگرسیوها، یا برای جنباندن تعداد قابل توجهی از آن‌ها از موضع شرم‌ آورشان در «حمایت از امپریالیسم خودی» نیاز به مبارزۀ ایدئولوژیک بی‌امان و شدید هست تا وادار به دیدن واقعیت آن‌چه که این امپریالیسم به واقع در دنیا نمایندگی می کند، بشوند. و بیش‌تر از این امر، نیاز به ایجاد یک جنبش قدرتمند انقلابی داریم که هدفش کمتر از سرنگونی سیستم و جایگزینی آن با یک سیستم بنیادا متفاوت و رهایی‌بخش نباشد: یک جنبش انقلابی که عمدتاً (و نه منحصرا) در بین مردمی استقرار یابد که سهم بسیار کمتری از «ثروت» این سیستم انگلی می‌برند. هرچند که ممکن است «غنائمی» از چپاول امپریالیستی جهان به ایشان نیز برسد اما هرگز قابل مقایسه با شرایط ستم بسیار وحشیانه‌ ای که سیستم سرمایه داری-امپریالیستی به آنها تحمیل می‌کند، نیست.
با همه این‌ها، مهم است درک کنیم که اوضاع در این کشور و به طور کلی در جهان، با وجود آن که پیشاپیش بسیار حاد است اما حادتر هم می‌شود و چشم‌انداز وحشتناکی در مقابل ما می‌گستراند. این حقیقت را باید درک کرد و طبق آن عمل کرد. اما، همچنین امکان یک آینده حقیقتا رهایی‌بخش را نیز می‌توان دید: امکان یک انقلاب واقعی در خودِ آمریکا باعث شکسته‌شدن قدرت ستم‌گران سرمایه دار- امپریالیست بر توده‌های مردم شده و سلطۀ این سیستم را فراتر از مرزهای آمریکا تضعیف کرده و امواج تکان‌دهنده و الهام‌بخش مثبت انقلابی را به جهان روانه خواهد کرد؛ جهانی که هنوز تحت سلطه سرمایه‌داری امپریالیسم و دهشت‌هایش است.

یادداشت ها
۱- آواکیان. عظمت‌طلبی شرم‌آور آمریکایی: «ضد اقتدارگرایی»، «نقابی» در حمایت از امپریالیسم آمریکا.
۲- آواکیان. دموکراسی، آیا به چیزی بهتر نمی توان دست یافت؟ انتشارات بنر. ۱۹۸۶. این نقل قول در کتاب «علم انقلاب» به قلم لنی وولف آمده است.
۳- آواکیان. In Light of the Urgency Spoken to in “Something Terrible, Or Something Truly Emancipating,” A Renewed Challenge: Searching For An Honest Liberal Or Progressive
۴- آواکیان این فکت را از مقاله ای که در وبسایت هست نقل می کند. revcom.us
۵- آواکیان. آینده ای بسیار وحشتناک یا حقیقتا رهایی بخش: بحران عمیق، شکاف های عمق یابنده،چشم انداز جنگ داخلی، و انقلابی که فورا لازم است. ترجمه از حزب کمونیست ایران (م.ل.م) در وبسایت cpimlm.org
۶- آواکیان. «گشایش ها، گشایش تاریخی توسط مارکس و گشایش بیشتر توسط کمونیسم نوین، چکیده». به فارسی در وبسایت cpimlm.org
۷- ریموند لوتا. انگل وارگی امپریالیستی و تغییر در ترکیب طبقاتی- اجتماعی در ایالات متحده از دهۀ ۱۹۷۰ تا کنون: رصد کردن روندها و تغییرات. ترجمه فارسی از گروه مترجمان حزب کمونیست ایران (م.ل.م). در وبسایت cpimlm.org

خوب نگاه کنید: معنای سلطه آمریکا و دموکراسی آمریکایی!

ارتش آمریکا به هر نقطه جهان قدم گذاشته، بدون کشتار و زندان و شکنجه هرگز قادر به برقرار کردن سلطه اش نبوده است. مستندات تکان دهنده ای از جنایت های ارتش آمریکا و سازمان های امنیت آن برای «امن» کردن عراق در دوره پس از سرنگونی صدام حسین (۲۰۰۳) بیرون آمده است. لازم به تذکر است که در برخی از جنایت های جنگی ارتش آمریکا در عراق – به طور مشخص، جنگ اول فلوجه به سال ۲۰۰۴ — «سپاه قدس» به رهبری قاسم سلیمانیِ جلاد، همدست ارتش آمریکا بوده است.(۱) توجه به این واقعیت، توجه به ذات مشابه جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا است.
برای یادآوری خصلت «دموکراسی» آمریکایی، در زیر گزیده ای از «سرویس خبری جهانی برای فتح» در مورد شکنجه های تکان دهندۀ زندانیان عراقی توسط سربازان ارتش آمریکا را بازنشر می کنیم (تاریخ خبر: ۱۰ مه ۲۰۰۴) و در انتها، مرور کوتاهی می کنیم بر تاریخ تعقیب و آزار مبارزین سیاسی در داخل آمریکا و حبس و قتل آنان.

عراق، سال ۲۰۰۳ تحت اشغال ارتش آمریکا
عکسهای تکان دهنده شکنجه زندانیان عراقی در زندان ابوقریب بغداد، توسط سربازان ارتش آمریکا فقط گوشه ای از واقعیات است. تکنیک های استفاده شده در این شکنجه ها نه «استثنا» هستند و نه «انحراف» از روش های متعارف ارتش آمریکا. مشابه این نوع بازجوئی های حیوانی در جنگ های چند دهۀ گذشته آمریکا وسیعا استفاده شده است. عدۀ زیادی از مردم دنیا، در زندانهای زیادی که آمریکا در اقصی نقاط جهان دارد، از نزدیک با این تکنیک ها آشنا شده اند.
بسیاری از مردم آمریکا بیهوده فکر می کنند ارتش آمریکا در گروهبندی «خوبها» و «خیر خواهان» است. آنها به رفاه نسبی موجود در آمریکا و ظواهر «دموکراتیک» آن (از جمله، «حاکمیت قانون» و انتخابات ها) نگاه می کنند و فرض را بر آن می گذارند که هدف ارتش آمریکا، تعمیم همین چیزها به کشورهای دیگر است.
حتا در خود کشورهای تحت سلطه {مانند ایران} خیلی ها با چنین خیالاتی زندگی می کنند و فکر می کنند هر چند آمریکا ظلم می کند، اما می خواهد «دمکراسی» داخلِ آمریکا و شرایط اقتصادی منطبق با آن را برای این کشورها هم به ارمغان بیاورد! همراه با این خیالات، امید بسیار خطرناکی نیز شکل می گیرد و عده ای می پندارند که شاید از دل تجاوز نظامی آمریکا «یک چیز خوب» برای کشورهائی که با رژیمهای مستبد و بحران و کشتار و گرسنگی دست به گریبانند، بیرون بیاید. اما شواهد شکنجه در ابوقریب نشان می دهد که اینها توهمات خطرناکی هستند. تضاد خیرکننده در مقابل چشمان همه است: سربازان این ابرقدرت به اصطلاح دموکراتیک، عراق را مورد تجاوز قرارداده و سپس دست به فاشیستی ترین جنایات علیه مردم آن زده است.
شکنجه زندانیان ابوقریب، ماهیت واقعی جنگ را به طرز عمیقی نشان داد. این جنگ، برای تحقق آزادی و دمکراسی نیست بلکه یک جنگ تجاوزگرانه است برای سلطه بر عراق و کشورهای اطراف خلیج فارس، برای کنترل کار مردم این خطه، برای دست اندازی بر سرزمین های استراتژیک. این جنگ درست نقطه مقابل خواست و نیازهای مردم عراق و این منطقه است.
در سطحی عمیق تر شواهد شکنجه و جنایت در ابوقریب نشان می دهد که نظام اقتصادی و سیاسی آمریکا (از جمله ظواهر دموکراتیک نظام سیاسی آن) بر شالوده استثمار و سرکوب و ترور فاشیستی مردم کشورهای تحت سلطه جهان قرار دارد. در واقع، ضامن واقعی ثبات و «دموکراسی» سرمایه داری در داخل آمریکا، قوانین مفصل و دادگاه های پر طمطراق آن نیست. ضامن واقعی آن بمباران حساب شدۀ فلوجه توسط خلبانان ارتش آمریکا، تهاجم نیروی دلتای ارتش آمریکا به فیلیپین، و اعمال شکنجه گران بیرحم سازمان سیا در ابوقریب و دهها زندان دیگر در سراسر جهان است. همه اینها برای آن است که سلطه آمریکا بر سرزمینهای گسترده جهان تضمین شود. آمریکا سلطه اش را از طریق سرکوب بیرحمانه مردم این سرزمین ها تضمین می کند زیرا تاریخ و اوضاع کنونی به این آدمکشان و حکام آمریکا که فرماندهان آنها هستند نشان داده است که فقط به این طریق می توانند ماموریتشان را پیش برند.

در داخل خود آمریکا …. زندان و تعقیب مخالفین و قتل آنها ….
آیا می دانید که از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۱ اف.بی.آی (سازمان امنیت و اطلاعات داخل آمریکا) پروژه ای را پیش برد که هدفش عبارت بود از ایجاد برخورد داخلی درجنبش های انقلابی و هم چنین در جنبش هایی که برای اصلاحات به راه افتاده بودند؟ آیا می دانید که برای این کار از شایعه های بی پایه و جعلی استفاده می کردند و سندهای ساختگی درست می کردند تا از آنها به عنوان ابزار کارشان سود جویند؟ آیا می دانید، نتیجه اش این بود که برخوردهای داخلی این جنبش ها را فلج کرد و پلیس از این برخوردها به عنوان پوششی برای پاپوش دوزی برای مبارزین و فعالین انقلابی و حتا به قتل رساندن آنها استفاده کرد؟ (۲) تمام این جنایت ها در سال ۱۹۷۱ بر ملا شد: عده ای از آدم های شجاع و قهرمان در یک عملیات شبانه وارد دفتر اف.بی.آی شدند و فایل های مربوطه را مصادره کردند و فعالیت های شرورانه حکومت را به روشنایی روز درآوردند.
در سال ۱۹۵۶، در چارچوب سربلند کردن جنبش حقوق مدنی، اف.بی.آی مخفیانه «کواینتل پرو» را راه اندازی کرد و عملیات های آن بعدا توسط دولت کندی «امضاء» شد. گسترۀ این عملیات وسیع و شرورانه بود. اف.بی.آی دست در دست «جوخه های سرخ» که پلیس سیاسی محلی بودند، کار می کرد؛ اطلاعیه هایی با هدف دامن زدن به اختلاف در میان گروه های مختلف، می نوشت. نامه های بدون امضاء به اولیا دانش آموزان و مدارس می نوشتند که چه نشسته اند که فرزندان و دانش آموزان شان در حال انجام این و آن «عملیات» هستند. علیه کافه های ضد جنگ {ویتنام} که نزدیک پایگاه های نظامی باز می شد، عملیات جاسوسی و سرکوب پیش می بردند. سیاست اف.بی.آی، به ویژه در مورد کسانی که به عنوان رهبری تشخیص می داد، «خنثی کردن» بود. «خنثی کردن» واژۀ اف.بی.آی بود برای این که یا برای فرد پاپوش دوزی کرده و اتهام جنایی جدی ای به او بزنند یا او را بکشند. یکی از عملیات های اولیه و بسیار شرورانه و دردناک علیه مالکم ایکس بود. …

هجمه به مارتین لوترکینک از طریق لیچارها و آزارهای شخصی
یکی از مولفه های حملات «کواینتل پرو» علیه جنبش حقوق مدنی این بود که اف.بی.آی در مورد زندگی جنسی مارتین لوترکینگ که هیچ ربطی به مبارزه برای حقوق مدنی و مباحث درون آن جنبش یا به طور کلی در جامعه نداشت، شایعه پخش می کرد. اف.بی.آی اتاق خواب مارتین لوترکینگ را شنود می کرد و سپس به صورت مستقیم یا تحت لوای افراد «دغدغه مند» نوارهای ضبط را به اصطلاح به عنوان «مدرک» به دست مطبوعات یا دیگران می رساندند- از جمله به کالج هایی که مارتین لوترکینگ را برای سخنرانی دعوت کرده بودند می دادند و درخواست می کردند که جلوی سخنرانی او گرفته شود.
اف.بی.آی همچنین اتهاماتی را پخش می کرد مبنی بر این که جنبش مارتین لوتر کینگ با کمونیست ها ارتباطات مالی و تشکیلاتی دارد. با این کار می خواست روی تعصبات ضد کمونیستی بازی کند و لیبرال های سفید و یا سیاهانی که اف.بی.آی آنها را ملقب به «کامیونیتی سیاهان مسئول» کرده بود، از مارتین لوتر و جنبش حقوق مدنی دوری بجویند و تحت پوشش این اتهامات دست به جاسوسی گسترده علیه جنبش حقوق مدنی می زد؛ در حالی که هم زمان، فعالین جنبش حقوق مدنی به سختی و بیرحمانه زیر حملات پلیس و کوکلاس کلان ها بودند.
یک هدف عمده و تمرکز «کواینتل پرو» ایزوله کردن انقلابی ترین نیروهای آن زمان و صحنه آرایی برای حمله به آنان بود- به ویژه به حزب پلنگان سیاه. رئیس اف.بی.آی، جی.ادگار هوور، در نامه ای محرمانه به اداره های اف. بی.آی نوشت که، «نیاز به اقدامات خلاق و ضربات محکم هست تا حزب پلنگان سیاه را فلج کند.»
تمرکز اف.بی.آی اغلب این بود که دیگران را به سمت انجام کار کثیف عملی، هول بدهد. همان کاری که با ملکام ایکس کردند. یک مثال رسوا که زبانزد است، جعل نامه ای توسط اف.بی.آی بود. (۳)
در عملیات دیگری، شاخۀ لس آنجلسِ اف.بی.آی نامه ای از طرف «سازمان برده های متحد» که به حزب پلنگان سیاه حمله می کرد، جعل کرد که در آن نوشته بود معتقد است حزب پلنگان سیاه قراردادی برای ترور رهبر آنها بسته است. دفتر اف.بی.آی در لس آنجلس نوشت که هدف این «اقدام ضد اطلاعاتی این بود که میان سازمان برده های متحد و حزب پلنگان سیاه دشمنی تولید کند». عملیات بخشی از آن چه بود که به قتل وحشتناک رهبران حزب پلنگان سیاه به نام های جان هاگینز و آلپرنتیس کارتر معروف به «بانجی» توسط اعضای «سازمان برده های متحد» در لس آنجلس منجر شد.
توجه کنید که در میان کسانی که به طرق مختلف برای جهانی متفاوت و بهتر مباره می کردند موارد اختلاف نظر، مسائلی که باید بررسی، مناظره و مبارزه می شد وجود داشت که از جهان بینی های مختلف در آن زمان، همان طور که امروز، سرچشمه می گرفت. الگو و عملکرد «کواینتل پرو» این بود که از این تضادها استفاده کند، آنها را پیچانده و تبدیل به حملات شخصی گزنده و ویرانگر کند تا به هدفش که از هم پاشاندن جنبش های تغییر اجتماعی بود برسد و شرایط بهتری برای ایزوله کردن و متهم کردن رادیکال ترین و انقلابی ترین نیروها و رهبران ایجاد کند – نیروها و رهبرانی که اسناد «کواینتل پرو» در اشاره به آنها برای حسن تعبیرِ به قتل رساندنشان از عبارت «خنثی کردن» استفاده می کند.

منابع:

۱- The Iran Cables. Intercept. From the Rublle of the US War in Iraq, Iran Built a New Order. By Jermy Scahill, Murtaza Hussein. Nov 2019

۲- کتاب «اوراق کواینتر پرو» نوشته وارد چرچیل و جیم واندروال، شامل مجموعه ای از روزانه نویسی ها و گزارش های اصلی اف.بی.آی از جمله اسنادی برای تصادفاتی است که در این مقاله تشریح شده است. این کتاب به شکل پی دی اف در اینترنت موجود است. The COINTELPRO Papers, by Ward Churchill and Jim Vander Wall

۳- این مقاله همچنین از مورد شماره ۴۱ در سریال «جنایت های آمریکا» استفاده کرده است که عنوانش «چپ جدید زیر آماج اف.بی.آی ۱۹۴۶-۱۹۷۱. همچنین شماره ۴۲: کواینتل پرو: مبارزه آزادی بخش سیاهان زیر آماج اف.بی.آی ۱۹۵۹-۱۹۷۱

«برای مردم …»
کنسرتی جذاب، برانگیزاننده و پیکارجو در حمایت از مردم ایران

گزارشی از: کارزار اضطراری بین المللی برای آزادی فوری زندانیان سیاسی در ایران (آی.ای.سی)
۵ دسامبر ۲۰۲۲

چراغ ها را کم نور کردند. دایره ای از نوازندگان در اطراف صفحه ویدیویی و شنوندگان گرداگرد آنان نشستند. نوازنده کنترباس شروع به کار کرد و بر سازش که روی زمین گذاشته بود، دست کشید. بعد با دو کمان بازی کرد و صداهای «تیره و تیزی»تولید کرد. تیره و تیز! صفتی که خودش به این حرکت می داد. یکی از آهنگسازان بعداً گفت، اصلا نمی دانست که می توان چنین صدایی از این ساز در آورد. تاریکی بر ثقل، سنگینی و درام موسیقی و لحظه — در اینجا و آن دورترها در ایران – تاکید داشت.
می گوید اولین بار است اینطور می نوازد. « از من خواسته شد که در موقعیتی نامطلوب و ناراحت کننده قرار داشته باشم، که خواسته، هدفمند و نمادین بود و من مشتاق بودم اینکار را برای هدفی انجام دهم».
دانشجویان دانشکده موسیقی منهتن، بخش افتتاحیه «برای مردمِ …» را در ادای احترام مشترک، برای مبارزه مردم ایران، اجرا می کند. این کنسرت، در روز جمعه ۲ دسامبر ۲۰۲۲، در حمایت از زندانیان سیاسی ایران، در مدرسه موسیقی منهتن برگزار شد. برگزارکنندگان کنسرت نوشتند: «همکاری میان موسیقی دانان ایرانی در داخل و خارج» به «مردمی که در ایران زندانی هستند، از جمله هنرمندان و نوازندگان بسیاری که به خاطر اعتراض به حکومت خود، در زندان هستند».
طی بیش از دو ساعت شگفت انگیز، انسانیت و مبارزه شجاعانه مردم ایران و وحشیگری رژیم حاکم بر ایران از طریق موسیقی حاد، ناهنجار، فراموش نشدنی، کلام، سخنرانی‌های کوتاه و ویدئو به زبان انگلیسی و فارسی به حاضرین ارائه شد. یکی از نوازندگان، هنگام ورود حضار که حدود ۲۵ نفر و اکثریت دانشجو بودند، بیانیه «کارزار بین المللی اضطراری برای آزادی فوری زندانیان سیاسی ایران» و همچنین کارت «توماج را آزاد کنید» را به آنان می داد. اتاق با نقاشی های رنگی از موی زنان که روی کف اتاق چسبانده شده بودند تزیین شده بود.
چهار تصنیف – زخمه (زخم ها)، زمان فرا رسیده، سرکوب، و آواز ما توسط نوازندگان متفاوت اجرا شد که قلب و نیروی محرکه این شب بودند. نوازندگان- سازمان دهندگان نوشتند که: هر نوازنده ای با بداهه‌  پردازی تجربه خود از رهایی را در اجرایشان بیان می کنند.
اجرا کنندگان زنان و مردانی از آمریکا و دنیا هستند. سازها شامل پیانو، ویولون کنترباس، گیتار، گیتار برقی، فلوت، آلتو ساکس، کلارینت باس، کوبه ای، ویولن هستند. سایر دانشجویان موسیقی در تنظیم، نورپردازی و دیگر جنبه ها همکاری داشتند.
زخمه، بی سر و صدا شروع به کار کرد، با موسیقی بی پروا و اثیری که از کنترباس بلند می شد، به موازات بیشتر شدن تنش، سازهای دیگر پیوستند. زمان فرا رسیده، احساس انباشت شدن تنش را داشت و به قول دوستی انگار داشت می گفت «پیام را برسان و نیروها را جمع کن». در همان حال که موسیقی پژواک می انداخت، دو خواننده دور اتاق می گشتند و می گفتند: «مهسا»، «ادامه بدهید»، «نترسید».
اجرای سرکوب با پیانوی خشمگین و تپنده و انفجار کوبه ای شروع شد. پیانیست ایستاده و با دست به سیم ها حمله می کرد. همین که سازهای دیگر شروع به حمله جمعی کردند تنش بیشتر شد. دوستی می گفت، «دقیقا صدای موسیقی جنگ خیابانی بود». یکی از نوازندگان پس از آن توضیح داد که «پیانو نمایانگر نیروهای استبداد است و سازهای دیگر نماینده معترضین است و در انتها همه ما سازهایی که نماینده معترضین هستیم با هم جمع می شویم» تا نیروهای سرکوبگر را شکست دهیم. آواز ما، خیلی در دسترس تر، امیدبخش تر و بالنده به نظر می رسد.
مخاطبان در کل محسور و مجذوب شده اند. پس از آن، آهنگساز ایرانی، برنامه شب را با شعری فارسی و انگلیسی در مورد پرنده افتتاح کرد. پرنده، در ایران موجودی نمادین است که نماد اوج گرفتن از تمام درد و رنجی است که مردم احساس می کنند. گفت: «هر قطعه ای که اجرا خواهد شد این ایده را دارد: از درون رنج این روحیه سربلند می کند، در آخر این صدای مشترک از پرنده بلند می شود. آدم وارد یک سفر، سفری پر از احساس می شود. تمام شب برنامه، پر از احساس بود. احساس کردم که می خواهم گریه کنم.»
نوازنده ویولن، به من «ورق موسیقی» را نشان داد. شامل خطوطی بود که افت و خیز در حدت هر ساز را نشان می داد و نمایانگر خط داستانی بود. در این چارچوب، هر نوازنده، تفسیر فردی خودش را اجرا می کرد. مانند «فراخواندن و گوش دادن نوازندگان به یکدیگر» بود که نیازمند گوش سپاری هر نوازنده به سایرین است.
«در این پرفورمانس، ما موفق شدیم طیف کاملی از احساسات انسانی را استفاده کنیم: از احساسات شدید تا افکار عمیق». در قطعه سرکوب، «ما معترضین فردی بودیم. من سعی می کردم یک معترض صریح و روشن باشم – هرکس خودش انتخاب می کند. با توجه به اینکه چه شخصیتی در این ترکیب وجود ندارد و چه چیزی را باید به آن اضافه کرد. یک عالمه احساسات می برد که خودت را در این نقش بگذاری. این نزدیکترین کاری است که می توانستم برای بازیگری انجام دهم. نواختن این قطعه یک تجربه بسیار عاطفی بود.»
وی افزود: «برای من ، فوریت موسیقی و اینکه چگونه شما را لمس می کند بسیار متفاوت از احساسی است که موقع خواندن چیزی به شما دست می دهد. موسیقی تأثیر عاطفی فوری دارد. سعی می کردم گریه نکنم. کل تجربه بسیار خشنودکننده بود. دشوار است بدانید که چگونه می توان به روشی معنی دار کمک کرد، بنابراین خوشحال شدم که می توانم بخشی از انتشار اخبار مربوط به آن [مبارزه در ایران] باشم و بر دیگران تاثیر بگذاریم و این داستان را با آنها به اشتراک بگذارم. این برای من بسیار معنا دار است.»
سازماندهندگان کنسرت نوشتند: «قصد داریم بازهم اجرا کنیم، این بار در مقیاسی بزرگتر. این کنسرت بر آن است که فقط نیروهای ستمگر حاکم در ایران را به مصاف نکشد بلکه همچنین ساختار و جامعه ای بهتر را خیال پردازی می کند که به رهایی و نیک بختی مردم ارزش می گذارد.»
موسیقی دانی که از سازماندهندگان کنسرت بود گفت: «آنچه در ایران اتفاق می افتد این است که مردم جانشان به لب رسیده است. ساختاری در آنجا وجود دارد که مردم آن را نمی خواهند و حاضر نیستند بپذیرند. کاری که من سعی می کنم با موسیقی خود انجام دهم، اساساً به مصاف کشیدن این ساختارهایی است که بر ما تحمیل شده است. آنها که در راس این ساختار نشسته اند از ما انتظار دارند خودمان را با آنها سازگار کنیم. اما ما مجبور به پذیرش آن چه هست نیستیم؛ می توانیم برای یک چیز دیگر تلاش کنیم. این همان کاری است که مردم ایران انجام می دهند و برای من بسیار الهام بخش است. و فکر می کنم این امر به هنر ترجمه می شود. این همان چیزی است که ما به آن نیاز داریم – برای به چالش کشیدن خود و به چالش کشیدن ساختارهایی که در آن زندگی می کنیم.»
او در ادامه گفت: «قصد داریم این اجرا را دوباره در مکان های دیگر انجام دهیم و آن را بزرگتر کرده و تبدیل به یک سریال کنیم. «برای مردمِ …» در ابتدا با توجه به مردم ایران آغاز شد. اما من سعی می کنم یک تصویر بزرگتر را هم ببینم. آنچه در ایران اتفاق می افتد به طور بالقوه می تواند باعثِ قیام های مشابه در کشورهای دیگر شود. به نظر من، تمام دنیا دارد تماشا می کند. و این یک لحظه واقعاً مهم در آنجا است. بنابراین «برای مردمِ …» دعوتی است به مخاطب برای پر کردن آن نقطه چین ها. برای کدام مردم؟ مردم جهان؟ مردم ایران؟ مردم ایالات متحده؟ مردم هائیتی؟ کدام مردم؟ این برای همه مردم است!»

From the International Emergency Campaign to Free Iran’s Political Prisoners Now (IEC): «For the People Of» – A Concert: