انتخابات جنایتکاران و ضرورت سرنگونی آنان با انقلاب واقعی

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

سرمقاله آتش شماره ۱۴۸

انتخابات های جمهوری اسلامی مانند کلیت نظام اش مصداق جنایت علیه بشریت است! این پیام زندانیان سیاسی، پیام خیزش ژینا، خیزش دی ۹۶، خیزش آبان ۹۸ و همه شورش هایی است که ستمدیدگان این سرزمین علیه این جمهوری دینمدار فاشیست کرده اند. 

خامنه ای وعدۀ «امنیت» در ازای «شرکت در انتخابات» می دهد![۱] طناب های دار و زندانیان سیاسی در هر گوشه این کشور، سیاهچال های شکنجه و تجاوزهای مستند شده، چشمان کور شده، گلوله باران خائفانۀ سوخت بر بلوچ و کولبر کورد، زن کشی و کودک کشی، حملات شیمیایی به مدارس دخترانه، سیل مهاجرت، شاهد «امنیتی» است که این تبه کار وعده می دهد. فرمان او به اوباش تاریک اندیش اش در جریان خیزش ژینا فراموش نشده است که گفت جوانان را «تنبیه کنید». انتقام گرفتن از مردم جزء لاینفک دکترین امنیتی جمهوری اسلامی است. 

تا همین دهسال پیش، صندوق های رای این تبه کاران چنان توهم آفرین بود که ده ها میلیون نفر را به سمت خود می کشید و حتا جریان هایی از اپوزیسیون «چپ» جمهوری اسلامی رای به یک جناح علیه جناح دیگر را «نه بزرگ» مردم به جمهوری اسلامی قلمداد می کردند. (حقیقت ۶۴، انتخابات و طبقات مختلف، چرا راه کارگر از تجربه نمی‌آموزد) این حکومت سال ها توانست از نهاد انتخابات در متحد کردن بخش هایی از جامعه برای ثبات خود استفاده کند و مردم را بین دو بال قدرت سیاسی اش (که به «اصولگرا» و «اصلاح طلب» معروف شدند) قطب بندی کند. اما پس از خیزش دی ۹۶ چرخشی تعیین کننده در این روند صورت گرفت که شعار« اصولگرا اصلاح طلب دیگه تمومه ماجرا» نشانه گذار آن شد. 

جناح‌های مختلفِ جمهوری اسلامی، همواره بر این که کدام یک و با چه برنامه‌ای می‌توانند به بهترین وجه منافع نظام و حاکمیت طبقاتی‌شان را حفظ و تقویت کنند با یکدیگر اختلاف داشته اند. اما، طی ده ها سال موفق شدند تا این اختلاف را تبدیل به اهرمی کنند تا نارضایتی مردم را به مجاری داخل نظام بکشند و افکار و آمالشان را در چارچوبه های تعیین شده توسط منافع جمهوری اسلامی محبوس کنند. امروز دیگر نمی توانند! با وضوح هرچه بیشتر مردم در یک سمت و طرفداران و فداییان حکومت در سمت دیگر ایستاده اند. در مقابل این قطب بندی برخی از کارگزاران رژیم سکوت اختیار کرده اند، حیله گر کهنه کار مانند روحانی بیانیه «رای اعتراضی» و خاتمیِ دغل بیانیه «با صندوق رای قهر نیست» و عده ای «بیانیه ۱۱۰ نفر در انتخابات روزنه گشایی کنیم » را داده اند.[۲] آش آنقدر شور است که حتا روزنامه جوان (نزدیک به سپاه پاسداران) حسن روحانی و «رای اعتراضی» وی را به سخره گرفته و نوشته: «پس از آنکه روحانی در انتخابات مجلس خبرگان رهبری رد صلاحیت شد، بیانیه‌ای منتشر کرد و خواستار حضور حامیانش! در انتخابات و دادن رأی اعتراضی شد. در حالی که انتظار می‌رفت بیانیه پس از رد صلاحیت در مورد دلایل رد صلاحیت و دفاع از خود در برابر آنان باشد، روحانی از صحبت در مورد آن خودداری کرد و حتی در موعد مقرر هم اعتراض قانونی به رد صلاحیت خود انجام نداد.» و در ادامه اعتراف می کند که، «… اولین عامل سختی اجرای چنین ایده‌ای، سرد بودن فضای انتخابات و جامعه است»[۳]

با وجود آن که خامنه ای به «خواص» (یعنی سران معروف رژیم که امروز می خواهند از هسته سخت قدرت «فاصله» بگیرند) فرمان داد که در انتخابات «نقش آفرینی کنند» و اگر «از این وظیفه غفلت کنند، حوادثی پیش خواهد آمد که ضربه های تاریخی به ملت ها می زند …»[۴] اما، طبق نظرسنجی های رسانه های نزدیک به حکومت، اکثریت مردم تمایلی به حضور در انتخابات ندارند و کارشناسان امنیتی آن تردیدی ندارند که میزان مشارکت مردم در این انتخابات حتی از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۴۰۰ هم کمتر است. 

همه این ها نشانه آن است که رژیم جمهوری اسلامی به شدت تضعیف شده است. خیزش ژینا تاثیرات مهمی در ریختن مشروعیت رژیم در نگاه ده ها میلیون نفر داشت. تاثیرات مهمی بر افکار عمومی جهان گذاشت و به ویژه نیروهای مترقی را نسبت به ماهیت ضد مردمی و تبه کارانه این رژیم آگاه و با خود  همبسته کرد. در صفوف حکومت، حتا در درون هر یک از جناح های اصولگرا و اصلاح طلب انشقاق ایجاد کرد. این شکاف ها زیر فشار تلاطمات اوضاع جهانی، مانند جنگ اوکراین و نسل کشی اسراییل در غزه، بیشتر شده است. این واقعیت که شاکله های نظم قدیم جهان سرمایه داری- امپریالیسم در حال فروریختن است و سرمایه داری جهانی به طور عینی نیازمند آن است که جهان را از نو نظم بندی کند، دولت های مرتجع منطقه از جمله جمهوری اسلامی را با فشارهای غیر منتظره مواجه کرده است. زیر فشار خیزش های مکرر مردم و اوضاع جهانی، حفظ «مرکز ثقل» رژیم هرچه دشوارتر شده است. کشمکش های موجود در جمهوری اسلامی و طرفدارانش نشان می دهند که مرتبا به این طرف و آن طرف کشیده می شوند. علتش آن است که آنها هم می دانند خطر تهدیدشان می کند. اوضاع، آزادی هایی را برایشان فراهم می کند، اما محدودیت ها و خطراتی را هم برایشان بوجود می آورد. از داخلشان صدای شکاف برداشتن بلند می شود و با استیصال حرکت خواهد کرد. فهم این دینامیک حیاتی است. فهم این که ضرورت عمیقی بر روی طبقه حاکمه عمل می کند و مانع از آن می شود که بتوانند حاکمیت طبقاتی شان را تمام قد عملی کنند. همین مساله آنها را ضعیف می کند. هم به یکدیگر حمله می کنند و هم به توده های مردم. هم مرتجعین ضعیف می شوند و هم برای توده ها فرصت به وجود می آید که امیدوار به تغییر اوضاع شوند. اما نه از طریق همدستی با یکی از طرفین، بلکه با پاره کردن تمام رشته هایی که آنها را به سیستم زنجیر می کند. یکی از آن ها داشتن بردگی ذهنی است که باید از آن آزاد شده و بر این پایه امید پیدا کنند. توده ها نیاز دارند که از داخل شکاف های درون مرتجعین بتوانند فرصت ها را ببینند. اما برای «منطقی گرایان» این شکاف ها نگران کننده است (مثل زیدآبادی و امثال او) و در این اوضاع آرزو دارند که این شکاف ها نباشد و به هیئت حاکمه رهنمود و مشورت می دهند که چطور «ملت» را متحد کند.

اوضاع کنونی عوامل مساعد زیادی برای انقلاب به وجود آورده است اما مردم نمی دانند چگونه این رژیم را سرنگون کنند. خیزش های سراسری مانند آبان ۹۸ و خیزش ژینا شکل می گیرند و هرچند شرط لازم برای سرنگونی جمهوری اسلامی و نظام اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری هستند؛ اما به خودی خود نمی توانند به تغییری اساسی منجر شوند. حتا اگر به حال خود رها شوند، می توانند نتایج فاجعه بار تولید کنند. زیرا مردمی که بلند شده اند می توانند به اشتباه باور کنند که «هر چیزی از این رژیم بهتر است» — مانند خیزش ضد سلطنتی سال ۱۳۵۷ که به فاجعه استقرار جمهوری اسلامی منجر شد. تغییر اساسی تنها زمانی می تواند رخ دهد که سیستمی که مردم علیه اش شورش می کنند، حقیقتا سرنگون شود. یک سیستم سیاسی، شامل روبنای قدرت دولتی و زیربنای اقتصادی و تمامی روابط تولیدی و اجتماعی و افکار تقویت کنندۀ آن است. پس، تغییر اساسی یا انقلاب زمانی رخ می دهد که نه تنها این رژیم سرنگون شود بلکه این سرنگونی، منجر به استقرار دولت و جامعه سوسیالیستی شود. این است محتوای انقلاب در عصر کنونی. هر چیز دیگری جز این و کمتر از آن به تداوم ستم و استثمارهای مشابه با آنچه تحت این رژیم تجربه کرده ایم و زندان و شکنجه و اعدام های فله ای از آن نوع که تکیه گاه این رژیم است، ره خواهد برد. اما برای تحقق این تغییر اساسی یا انقلاب، باید نهادهای حاکمیت و به ویژه نیروهای نظامی و امنیتی آن ازهم گسیخته شوند و بخش مهمی از مردم آماده باشند که مبارزه را به سطح دیگری، یعنی جنگ انقلابی برای درهم شکستن ستون فقرات و سرنگون کردن نهادهای قدرت برسانند. وگرنه هیچ تغییر اساسی صورت نمی گیرد. 

برای رسیدن به  آن نقطه که بخش مهمی از مردم آماده باشند مبارزه را به سطح دیگری برسانند، لازم است که اوضاع به ورای خیزش و مقاومت برود و تبدیل به جنبشی برای انقلاب شود: جنبشی که از همین امروز حاملِ هدف، خصلت ها و محتوای انقلاب کمونیستی است که بر مبنای کمونیسم نوین تعریف شده است. جنبشی است که در هر گام، مردم را حول تحقق این انقلاب سازمان می دهد و بر مبنای هدف و سیاست و نقشه راه مرکزی تدارک می بیند؛ دائما الزامات فکری و سازمانی اش را تخمین می زند و برای حل شان کار می کند. در مرکز جنبشی برای انقلاب، نیروی پیشاهنگ کمونیست های انقلابی قرار دارند اما ده ها هزار نفر انقلابی را در بر می گیرد که به طور گسترده، در نقاط مختلف، انقلاب را طبق آن هدف و نقشه راه مرکزی و ابتکار عمل های محلی سازمان می دهند. شکل گیری این نیروی سازمان یافته انقلابی برای درهم شکستن نهادهای سرکوب حکومت و مغلوب کردن آنها در یک جنگ علمی و نقشه مند، ضروری است. پس بر این مبنا باید اوضاع را به ورای اعتراضات توده ای، هرچقدر هم که رزمنده و راسخ هستند برد و جنبشی برای انقلاب را ساخت. 

مبرم ترین نیاز در ساختن جنبشی برای انقلاب، فراگیر کردن درک درست از انقلاب است. مردم به انقلاب نیاز دارند ولی درکی از انقلاب ندارند و یا درک غلط دارند. این مانع ذهنی را باید از میان برداشت و درک درست از انقلاب و ملزومات آن را فراگیر کرد تا مردم بدانند، انقلاب شکل گرفتن نیرویی است بالغ بر میلیون ها نفر از بخش های مختلف جامعه که برای دست زدن به یک مبارزۀ همه جانبه، سازمان یافته اند تا این سیستم را سرنگون کنند و به جای آن، سیستم سیاسی و اقتصادیِ بنیادا متفاوت و بسیار بهتری ایجاد کنند که سیستم سوسیالیستی است. سیستمی که مبنایش تامین نیازهای مردم و پیش برد مبارزه برای جهانی کمونیستی است که با رسیدن آن بالاخره در همه جای دنیا بر استثمار، ستم و نابودی محیط زیست که بخشی از سوخت و ساز سیستم سرمایه داری- امپریالیسم است، نقطه پایان گذاشته خواهد شد.

ابزار کلیدی در جواب به این نیاز، آگاه کردن هزاران و به واسطه آنها، میلیون ها نفر در مورد «برنامه  و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران» و پیش نویس «قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» است. با اطرافیان خود و با مردم در اقصی نقاط کشور به طور جدی مبارزه کنید و آنان را به چالش بکشید تا بخشی از این انقلاب شوند و به کسانی که کمونیست نیستند چالش دهید که با کمونیسم نوین درگیر شوند و خبر آن را در جای جایِ جامعه و در میان انواع و اقسام آدم ها پخش کنید. در زندگی واقعی و در فضای مجازی دوستان و رفقایتان را گرد بیاورید که وارد بحث و فکر در این مورد شوند که انقلاب چیست و چرا ضروری است، چه کارهایی برای انقلاب لازم است و هدف آن استقرار چه نوع جامعه ای است؟ کسانی را که تازه با انقلاب آشنا شده اند توانمند کنید که خودشان سازمان دهندگان انقلاب شوند و تعداد هرچه بیشتری را برای انجام این کار بسیج کنند. بر این پایه و از این طریق، می توانیم گسترش صفوفِ انقلاب را ممکن کنیم. اتحاد وسیع و پایدار مردم فقط بر مبنای چنین هدف و درک ضرورت چنین انقلابی و امکان پذیر و مطلوب بودن آن ممکن است.

در جنبشی برای انقلاب، مانند هر کار مهم دیگر، همه دارای تعهد یکسانی نخواهند بود و تعهد افراد به موازات و به نسبت درجۀ آگاهی شان از محتوای این انقلاب، ضرورت و امکان تحقق آن، و درک عمیق تر از کمونیسم نوین که علم این انقلاب است، بیشتر می شود. این روندی بسیار پویا است که ، با حاد شدن تضادهای سیستم سرمایه داری در مقیاس جهانی و حاد شدن اوضاع ایران شتاب می گیرد. برای جلب توده های مردم به انقلاب، نیاز به تداوم مبارزات فکری و عملی زیاد هست؛ نه فقط مبارزه علیه رژیم و جنایت هایش، علیه نظام سرمایه داری جهانی و دهشت های دائمی اش بلکه، همچنین مبارزه علیه شیوه های تفکر و روابط کهنه و ارتجاعی که در میان خود مردم هست و مانع اتحاد برای انقلاب و ایجاد جامعه ای بنیادا متفاوت می شوند.

مبارزه با افکار غلط رایج و شایع در میان مردم جزئی مهم از ساختن جنبشی برای انقلاب است. طی سالیان زیاد، یکی از معضلات مهم در تفکر مردم باورشان به اصلاح جمهوری اسلامی و نهاد انتخابات آن بود که جناح «اصلاح طلب» حکومت و متحدان غیر حکومتی شان نقش مهمی در تقویت این تفکر بازی کردند. خود فرآیند انتخاباتی افق مردم را پایین می کشید و «انتخاب های واقع بینانه» را محدود به آن چه به نفع نظام حاکم است می کرد. امروز آن توهمات مسموم فروریخته است. اما «انتخاب» خطرناکِ دیگری افق آنان را پایین می کشد و آنهم توهمات ساده لوحانه در مورد قدرت های امپریالیستی «غرب» است، صرفا به این علت که جمهوری اسلامی آنها را «دشمن» خود می داند. هیچ چیز خطرناک تر از انگارۀ «دشمن دشمن من دوست من است» نیست. امپریالیست های آمریکایی به خاطر حفظ هژمونی شان در خاورمیانه و به علت تشدید رقابت شان با امپریالیست های چین و روسیه، جمهوری اسلامی را زیر فشار گذاشته اند. آنها هرگز از «حقوق» هیچ مردمی دفاع نکرده اند و نخواهند کرد. کافیست به نسل کشی آمریکا/اسراییل که با حمایت همه کشورهای اروپایی پیش می رود نگاه کنیم. وجود بی اعتنایی در میان مردم نسبت به نسل کشی مردم فلسطین در غزه، کاملا در تضاد با جنبشی برای انقلاب است. این افکار غلط باید به سختی به چالش کشیده شود. به طرق گوناگون باید افکار مردم را تغییر دهیم و آنان را هشیار کنیم که از شیوه تفکری که بلندگوهای سیستم چه در ایران توسط جمهوری اسلامی یا در سطح بین المللی توسط قدرت های امپریالیستی مختلف تولید می شوند گسست کنند تا بتوانند واقعیت را در مورد این که چه دارد می شود، چرا می شود و منافع ما در کجا نهفته است ببینند. این مبارزه، بخش مهمی از ساختن جنبشی برای انقلاب است. بخش مهمی از به وجود آوردن نیرویی است که خارج از قفس و شیوه تفکر سیستم فکر می کند و بنابراین می تواند ضرورت و امکان انقلاب را ببیند. شیوه تفکر و رفتار انترناسیونالیستی، برای ساختن جنبشی برای انقلاب تعیین کننده است. زیرا کاملا منطبق بر ماهیت انقلابی است که به آن نیاز داریم. زیرا رهایی ما جدا از رهایی بشریت نیست. جنبشی برای انقلاب باید طرز تفکر مردم را بر مبنای این واقعیت از نو قالب بندی کند. شیوه تفکر غلط، مانع از آن می شود که مردم ببینند که پایان رنج های بیشمارشان تحت این رژیم، به شدت وابسته به تحقق یک انقلاب است. انقلاب در عصر کنونی فقط یک معنا دارد و آن هم این است که میلیون ها نفر آگاهانه و سازمان یافته، دولت حاکم را سرنگون کنند، ایران را از شبکۀ مرگبار سیستم سرمایه داری امپریالیستی رها کنند و به جای آن، نظام سیاسی و اقتصادی کاملاً متفاوت و میلیون ها بار بهتر را که نظام سوسیالیستی است بنا کنند و بدانند که این تنها آغاز راه است به سمت جهان کمونیستی که در هیچ گوشه آن ستم و استثمار انسان به دست انسان و طبیعت به دست انسان نباشد. هیچ انسان مبارزی نباید عمر خود را در راهی تلف کند که به تغییر رادیکال جامعه از یک جامعه استثمار زده و ستمگر به یک جامعه رهایی بخش سوسیالیستی، نمی رسد. تحریم انتخابات، کافی نیست. با ما کمونیست های انقلابی همراه شوید تا «جنبشی برای انقلاب» را سازمان دهیم. وقت تنگ است!

باب آواکیان می گوید:«مسئولیت تغییر این وضعیت بر دوش ما است. باید فعالیت و مبارزه کنیم تا مردم از این وضعیت خارج شوند و به انقلاب بپیوندند. هیچ کس دیگر این مسئولیت را به دوش نخواهد گرفت. هیچ کس دیگر نمی تواند این مسئولیت را به دوش بگیرد و آن را به جایی هدایت کند که به ضرورت پیش پا یعنی رهایی واقعی توده های ستمدیده پاسخ دهد. این مسئولیت ما است ما نمی توانیم پا را فراتر از آنچه در هر مقطع می توانیم انجام دهیم بگذاریم و طوری رفتار کنیم که انگار می توانیم همه چیز را رهبری کنیم و همه کارها را یک ضرب انجام دهیم. اما به مفهومی اساسی و از یک منظر استراتژیک، این مسئولیت بر دوش ما قرار دارد.» (کمونیسم نوین صفحه ۲۶۹)


[۱] سخنرانی خامنه ای در حضور فرماندهان نیروی هوایی ارتش دوشنبه ۱۶ بهمن

[۲] روزنامه اعتماد ۲۲ بهمن ۱۴۰۲

[۳] روزنامه جوان ۱۳ بهمن ۱۴۰۲

[۴] سخنرانی خامنه ای در حضور فرماندهان نیروی هوایی ارتش دوشنبه ۱۶ بهمن