رضا پهلوی، با «شجاعت» به تحسین رژیم آپارتاید اسرائیل پرداخت!

به اشتراک گذاشتن
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

کاوه میلانی

رسانه های طرفدار پهلوی با آب و تاب سفر او و همسرش به اسراییل را با صفات «بی سابقه»، «شجاعانه» و «سنت شکن» گزارش کردند. رفتن آن ها برای عبادت کنار «دیوار ندبه» من را یاد صراحت زنده یاد صادق هدایت در مورد انواع حماقت و خرافه دینی انداخت: «یک مذهب با دیوار راز و نیاز می‌کند و مذهب دیگر به دیوار سنگ می‌زند. در اورشلیم دیواری هست باستانی که یهودیان اعتقاد دارند از بقایای کاخ حضرت سلیمان است و نام آن کتل است. هر سال هزاران نفر از یهودی و مسیحی به زیارت آن می‌روند، با آن راز و نیاز می‌کنند و در جرز آن عریضه می‌گذارند. در مکه دیواری هست که مسلمانان آن را جمره می‌نامند و اعتقاد دارند خانۀ شیطان درون آن است. و هر سال تعداد بیشماری از مسلمانان به آن سنگ می‌زنند. هر سال تعداد زیارت کنندگان کتل رو به فزون است و هر سال تعداد سنگ زنندگان به جمره. هیچ خردمندی در جهان با دیوار راز و نیاز نمی‌کند و هیچ عاقلی به دیوار به خاطر نفرت سنگ نمی‌زند. تنها مذهب است که خرد را زائل کرده، که آدمی را وادار به عشق و تنفر از یک دیوار می‌کند. به راهی که اکثر مردم می‌روند بیشتر شک کن. مردم فقط تقلید کورکورانه می‌کنند. از متمایز بودن نترس. انگشت‌نما بودن بهتر از احمق بودن است.» ( صادق هدایت)
اما رضا پهلوی به این حد از خرافه رضایت نداد و جعلیات مربوط به «منشور کوروش» را هم به آن اضافه کرد. لنین در جایی گفته است که حتا مرتجعین برای پیشبرد اهدافشان نیاز به آن دارند که مردم را دنباله روی خود کنند. ابزار نیروهای ارتجاعی جعل تاریخ و ساختن هویت قلابی برای برتر جلوه دادن بخشی از مردم نسبت به دیگران است. تمام این ها راه را برای آپارتاید، نژادپرستی و فاشیسم هموار می کند. فاشیست های آلمان از نژاد برتر آریایی می گفتند. صهیونیست ها از قوم برگزیده حرف می زنند. هندوها از خلوصیت هندو و گرگ های خاکستری ترکیه از برتری تورک ها و امپریالیست های آمریکایی از این که تمدن برگزیده و درخشان جهان اند.
مرتجعین، برای بسیج مردم از ابزار تحریف و دروغ استفاده می کنند. پس مخاطب این مقاله، کسانی که شیفتۀ امپریالیست ها هستند، فاشیست های آریایی ضد کورد و تورک و عرب و بلوچ و افغانستانی و حتی مدعیان به اصطلاح «کمونیست» که اسراییل را «تنها دموکراسی خاورمیانه» اعلام می کردند ( از جمله منصور حکمت، رهبر وقت حزب کمونیست کارگری) هم نیستند. مخاطب این مقاله مردمی هستند که از ستم نظام سیاسی- ایدئولوژیک و اقتصادی- اجتماعی حاکم بر ایران به ستوه آمده اند اما در عین حال به طرز خطرناکی دچار خودفریبی هستند و فکر می کنند پروژه پهلوی، آیندۀ بهتری را برایشان تولید خواهد کرد.

نکته اول:
منشور کوروش و افسانه های اطراف آن یک جعل تاریخی و دروغی آشکار است. بحث کوروش از زمان رضا شاه شروع شد. هدف وی ایجاد دولت مدرن مرکزگرا بود متناسب با نیاز سیستم امپریالیستی و ابزار او برای این کار ترویج ناسیونالیسم فارس به واسطه مجموعه ای از تحریف های تاریخی، تا احساسات ناسیونالیستی مردم را تقویت کند و آنها را حول برنامه خود بسیج کند.
رضا پهلوی این ادعای قلابی را تکرار کرد که کتیبه کوروش اولین بیانیه حقوق بشر است. اما واقعیت این است که مقوله حقوق بشر و حقوق انسانها مفاهیم و مقوله های سیاسی و ایدئولوژیک هستند که با شروع سیستم اقتصادی-اجتماعی سرمایه داری توسط روشنفکران آن تولید و فرموله شد. در حالی که سیستم اقتصادی و اجتماعی دوران کوروش سیستم برده داری بود. ارزش ها و معیارهای تقسیم انسان ها هم در نهایت، برخاسته از آن نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بودند. این ها ادعا نیستند. بلکه واقعیت هایی هستند که دیرینه شناسان و جامعه شناسان به واسطۀ بررسی دقیق کتیبه ها، آثارهنری، ابزارکار، نوع اعتقادات وشکل دفن انسان ها و غیره کشف کرده اند.
کوروش که شخصیت مورد پرستش این مرتجعین ایرانشهری آریامهری است، خود یک برده دار بود. وی همانند دیگر حکومت های برده دار آن زمان از اول تا آخر، مشغول جنگ و کشتار و کشورگشایی بود و مثل هر فاتح برده داری، مشغول جمع آوری غنیمت و اسیر گرفتن بود.

نکته دوم: موضوع یهودی ها و دولت اسراییل
ستم به مردم معتقد به یهود قدمتی تاریخی دارد و اساسا ریشه در داستان های مذهبی در مورد خیانت یهودا در شام آخر به مسیح دارد. در مقطعی از تاریخ، مسیحیت تبدیل به دین امپراطورهای رم شد و به این ترتیب کلیسا با قدرت سیاسی ادغام شد. در این چارچوب، ستم و تحقیر مردم یهود، بخشی از فرهنگ مسیحیت شد و بسیاری از شغل ها برای یهودیان ممنوع شد. تاریخ آن مدون و مستند شده است.
نازی ها (حزب هیتلر به اسم ناسیونال-سوسیال به اختصار «نازی» خوانده می شود) در آلمان با استفاده از افسانه های قوم آریا و فرهنگ ضد یهودیِ مسیحیان، میلیون ها نفر از مردم آلمان را برای جنگ جهانی دوم که عمدتا جنگ میان امپریالیست ها برای تقسیم جهان بود، بسیج کرده و به قتلگاه فرستادند و مردم یهود همراه با کمونیست ها و سوسیال دموکرات های درون حاکمیت امپریالیسم آلمان، جزو اولین قربانیان بودند.
وقتی که نازی ها از طریق انتخابات سال ۱۹۳۳ در آلمان به قدرت رسیدند، نفرت آنان از یهودیان پیشاپیش معلوم بود. در آن زمان، یهودیان کمتر از یک درصد جمعیت آلمان را تشکیل می دادند. نازی ها، کار خود را با سرکوب کمونیست ها آغاز کردند و بعد سراغ بقیه رفتند.
موج مهاجرت یهودیان از آلمان شروع شد. بسیاری از افراد موج اول یهودیان که بسرعت از آلمان خارج می شدند، یهودیان چپ و کمونیست بودند. پس از این، نازی ها مخفیانه شروع به کشتن انسان های معلول کردند زیرا اینان را برای جامعه «نامناسب» تشخیص می دادند. کشتار مخفیانه معلولین آلمانی در واقع طرح آزمایشی برای ایجاد اردوگاه های مرگ در هشت سال بعد بود. جایی که ۱۱ میلیون نفر از یهودیان و دیگران در کوره های آدم سوزی سرمایه داری آلمان نازی جان باختند.
تشکیل دولت اسراییل ربطی به دلجویی از یهودیان نداشت. بر عکس کشورهای امپریالیست «متفق» (بریتانیا، آمریکا، …) از «راه حل نهائی» رژیم نازی که کشتار یهودیان بود به خوبی مطلع بودند اما آن را مخفی می کردند.
اساسا ایجاد این دولت نژاد پرست در ارتباط مستقیم بود با تجدید تقسیم جهان میان امپریالیست هایی که در جنگ با آلمان نازی و ایتالیای فاشیست و امپریالیسم ژاپن، پیروز شده بودند. پس از جنگ جهانی دوم، امپریالیسم آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت در نظام بین المللی ظاهر شد و خاورمیانه را به لحاظ وجود ذخایر نفت، موقعیت استراتژیک و جغرافیایی و مزایای بالقوه تجاری به عنوان منطقه‌ای دارای اهمیت حیاتی انتخاب کرد. آمریکا از طریق اعمال نفوذ خود، طرح تجزیه فلسطین را به صورت قطعنامه‌ای در سازمان ملل به تصویب رساند که به شناسایی دولت اسراییل از جانب آمریکا منجر شد.
در مورد ساختار داخلی اسراییل باید گفت، البته در آن دموکراسی هست اما فقط برای طبقۀ حاکمه و شهروندان اسراییلی یهود. این دموکراسی از طریق اعمال سلطۀ خشونت بار بر فلسطینی ها و حتا عرب هایی که شهروند اسراییل محسوب می شوند، تضمین می شود. سازمان عفو بین الملل بر مبنای فکت ها و با معیارهای «حقوق بین الملل»، اسرائیل را همانند رژیم آفریقای جنوبی سابق، یک رژیم آپارتاید خوانده است. به قول باب آواکیان، بدترین اتفاقی که برای یهودیان بعد از هولوکاست هیتلر رخ داد، تاسیس دولت اسراییل بود. چون هولوکاست یهود را با هولوکاست فلسطینی ها حل کرده است و این راه حل ضد انسانی است که هرگز یهودیان را رها نخواهد کرد.
نمی توان میان صهیونیسم و بشردوستی سازشی ایجاد کرد.
تضاد جمهوری اسلامی با اسراییل تضاد دو رژیم مرتجع دینمدار و نژادپرست است. جمهوری اسلامی هولوکاست یهودیان را انکار می کند و فاشیست های ایرانشهری-آریامهری هم مانند فاشیست های یهودی، هولوکاست فلسطینی ها را انکار می کنند.
اسرائیل به مثابه یک دولت یهودی همواره موجودیت خود را در خطر دیده و خواهد دید. زیرا موجودیتش توسط ارتکاب همان اعمالی که برای تأسیسش ضروری بود و برای حفظش نیز ضروری است، تهدید می شود. اسراییل، فقط یک بار در سال ۱۹۴۸ فلسطینی ها را به طور دسته جمعی اخراج نکرد. اسراییل دائما این کار را می کند و مجبور است فلسطینی ها را از سرزمین و خانه هایشان اخراج کند. معاون وزیر دفاع اسرائیل (ماتان ویلنائی) در فوریه ۲۰۰۸ هشدار داد که غزه شاهد یک «شوآ» خواهد بود. (به نقل از روزنامه انگلیسی زبان گاردین- ۲۹ فوریه ۲۰۰۸). کلمۀ «شوآ» به زبان عبری یعنی هولوکاست که به نسل کشی یهودیان اروپا توسط هیتلر گفته می شود. او این کلمه را نه به قصد انتقاد از اسرائیل بلکه برای ترساندن مردم غزه انتخاب کرده بود.
این رفتار از لحظه ی تولد اسرائیل غیر قابل اجتناب بوده است. جمع شدن سه عامل به تولد اسرائیل انجامید: اول، موضع «اول مردم خودم به هر قیمتی»؛ موضعی که از سوی هر مردمی اتخاذ شود تبدیل به گرایش فاشیستی می شود. دوم، پروژۀ تبدیل عده ای مهاجر پراکنده در سراسر جهان به یک ملت، از طریق اضافه کردن سرزمین به دین. سوم، حمایت قدرت های امپریالیستی: اول بریتانیا و سپس در بیش از ۷۰ سال گذشته حمایت امپریالیسم آمریکا از اسرائیل به مثابه پایگاه استراتژیکش در خاورمیانه.

نکته سوم: شباهت زندگی فلسطینی ها و یهودی ها در گتوی ورشو
زندگی یک فلسطینی در کشور خودش شبیه زندگی یهودیان تبعید شده در گتوی ورشو در سال های ۱۹۴۰-۱۹۴۲ است.
نوار غزه ۱۰ کیلومتر در ۴۵ کیلومتر است و یک و نیم میلیون جمعیت دارد. این باریکه، به لحاظ جمعیت متراکم ترین نقطۀ جهان است. کودکان نیمی از جمعیت اش هستند. سخنگویان دولت اسرائیل با نخوت صحبت از «انسانیت» خود می کنند. چطور؟ چون قبل از ریختن بمب بر سر مردم غزه، با پیامک تلفنی و پخش اعلامیه به اهالی غزه هشدار می دهند که منازل خود را تخلیه کنند. اما اهالی غزه به کجا باید پناه برند؟ در سواحل خود با شلیک قایق ها و در شمال و شرق با تانک ها و توپ های اسرائیلی مواجهند و در جنوب با ارتش دولت مصر. آنها در محاصرۀ نظامی نیروهای تا به دندان مسلح هستند. مردم غزه بخشی از محروم ترین مردمان جهان را تشکیل می دهند که محصول این سیستم جهانی هستند. بسیاری از مردم غزه حتا خانه هم ندارند. سال هاست که در محاصره و تحریم اند. هیچ کس حق صادر و وارد کردن کالایی را ندارد. آمار بیکاری ۴۶ درصد است. هر وقت اسرائیل لازم بداند با حمله هوایی و زمینی گروهی از مردم اسیر فلسطین را به قتل می رساند و در مقابل این ارتش تا به دندان مسلح، سلاح این مردم یک تکه کِش و چند سنگ است. تمام این رنج و مرگی که بر مردم غزه تحمیل می شود، مقابل چشمان میلیاردها انسان دیگر و هزاران لنز رسانه ای رخ می دهد.
بی تفاوتی به این رنج ها، ستم ها و مرگ ها… شرم آور است. یکسان قرار دادن مردم فلسطین با رهبران مرتجعی که مثل بختک روی مردم فلسطین افتاده اند شرم آور است. این رهبران مرتجع عبارتند از: حماس (سازمان اسلامگرای وابسته به اخوان المسلمین)، جهاد اسلامی (که نیروهای تحت حمایت سپاه قدس جمهوری اسلامی هستند) و «سازمان آزادی بخش فلسطین» (به رهبری محمود عباس که ریاست «تشکیلات خودگردان فلسطین» را هم عهده دار است.) بیایید به تاریخچه حماس که رژیم آپارتاید اسراییل به بهانۀ جنگ با آن، دائما مردم غزه را بمباران و «تنبیه جمعی» می کند، نگاهی بیاندازیم.
این سازمان در مقایسه با سازمان آزادی بخش فلسطین (الفتح) و دیگر نیروهای سکولار و چپ فلسطین، یک نیروی بسیار ضعیف بود تا این که رژیم اسراییل برای مقابله با نیروهای سازمان الفتح و نیروهای مبارز سکولار فلسطین، حماس را تقویت کرد. بعد از آن هم جمهوری اسلامی با قصد و هدفی مشابه، به تقویت حماس و بعدا به ساختن «جهاد اسلامی» پرداخت. از سوی دیگر به قدرت رسیدن رژیم دینمدار جمهوری اسلامی، به تمام نیروهای اسلامگرای منطقه از جمله حماس قدرت بخشید. به خاطر ماهیت رهبری کنونی مردم فلسطین نمی توان تحت ستم بودن آنها را انکار کرد. چشم هایتان را باز کنید وتاریخ را بخوانید! ستم و تحقیری که مردم فلسطین با آن مواجه هستند، نتیجه سیستم سرمایه داری امپریالیستی جهانی است که درد و رنج مردم ایران و افغانستان و نقاط دیگر جهان را تولید می کند.
در پشت تمامی این دردها و ستم ها که در ظاهر متفاوتند، پیوندی موجود است. بلوچی که بر سر دار می رود، کوردی که در کوه های زاگرس به قتل می رسد و فارس و افغانستانی که در جستجوی زندگی در دریای مدیترانه غرق می شود. یا سیاهان آمریکا که زیر چکمه های پلیس ها خفه می شوند… همه این دردها ریشه ای مشترک دارند. بحران زیست محیطی افسانه نیست، واقعیتی انکار ناپذیر است. رقابت میان بلوک های امپریالیستی به حادترین شکل خود رسیده و تضاد میان امپریالیست ها به خصوص امپریالیسم گرسنه و هار چین با امپریالیسم سابقه دار آمریکا، هر روز تشدید می یابد. جنگ نیابتی امپریالیست های آمریکا و روسیه در اوکراین شروعیست که به فاجعه ای می تواند منتهی شود. فاجعۀ جنگ هسته ای که تمام بشریت را با خطر وجودی مواجه خواهد کرد.
ارتباط میان تمام این ستم ها و فجایع، اتفاقی نیست. باید در تمام این ستم ها دنبال ریشه ها بود. هر نوع سطحی نگری و خوش خیالی هزینه ای سنگین برای خودمان و نسل های بعدی خواهد داشت.
آینده ای وحشتناک در انتظار کل بشریت است مگر این که از امکان و فرصت انقلاب کمونیستی استفاده کنیم، و یک جهان رهایی بخش با روابطی بنیادا متفاوت بسازیم. افق و اخلاقیات این راه رهایی بخش، انترناسیونالیسم است که نژاد مشترک همه انسان هاست.
راه سومی نیست. گام اول را در کمونیست شدن با مطالعه دو سند زیر شروع کنید:
۱-برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران. ۲-قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران